۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

چرا حسن روحانی انتصاب شد؟ و نه کس دیگری؟

فرض کنید که باشگاهی بخواهد برای مسابقه با دیگر باشگاهها، بهترین دونده خود را برگزیند. ولی به هنگام انتخاب، جلوی برخی از دوندگان، که دستکم یکی از آنها دارای سابقه و شانس خوبی هم هست را بگیرند و در مقابل، دونده بدسابقه و نه چندان خوبی، که به دلایل غیر ورزشی مورد نظر است، را به پیش هل داده و او را آشکارا و برخلاف قانون مسابقه یاری کنند. در پایان هم اعداد و ارقام را دستکاری نموده و سرانجام از بلندگوی استادیوم اعلام کنند که این دونده (نه چندان خوب) مسابقه را برده و او را به عنوان نماینده باشگاه معرفی نمایند.

هواداران این دونده که همگی در ردیف های جلوی استادیوم نشسته اند (بخوانید نخبگان و "روشنفکران" امروز ما) نیز با شنیدن این خبر سر از پا نشناخته و با شادمانی فریاد می زنند که بهترین و عادلانه ترین مسابقه را تا کنون شاهد بوده اند. در حالی که درست پیش چشمانشان، جلوی رقیب اصلی و دونده ای که بیشترین شانس را داشت، گرفتند و نگذاشتند که در مسابقه شرکت کند!

آیا چنین "انتخابی" آن هم به این شکل، کمترین ارزشی که درخور واژه انتخاب باشد، را داراست؟ آیا اصلا می توان نام انتخاب را بر آن گذاشت؟ آیا این کار که هیچ نشانه ای از انتخاب آزاد در آن دیده نمی شود، را نمی توان نمونه آشکاری از یک انتصاب آگاهانه و از پیش تعیین شده، دانست؟

فریادهای شادی آنها نیز، بیش از آن که نشانه خوشحالی اشان باشد، ابزاری است برای خاموش کردن صدای ناخرسندی انبوهی از تماشاگران که در ردیف های پشت نشسته اند و ناباورانه به این بی عدالتی آشکار، چشم دوخته و خشم روزافزون خود را فرو می خورند.

هواداران سازمان داده شده دونده "پیروز" که اکنون توسط شعارها و سرودهای هیجان انگیز بلندگوی استادیوم نیز همراهی و پشتیبانی می شوند، آنچنان به جار و جنجال ادامه داده و ابراز خوشحالی می کنند که گویی این دونده ناقابل، مدال طلای المپیک را به دست آورده است!

حتی اگر بخواهیم انتظارات نابجای هواداران را نادیده بگیریم، باز هم این پرسش مغز ما (و مغز بسیاری از آنهایی که در ردیف های پیشین نشسته و سرگرم جنجال و شادی هستند) را به چالش خواهد گرفت که آیا چنین "انتخابی" آن هم به این شکل، کمترین ارزشی که درخور واژه انتخاب باشد، را داراست؟ آیا اصلا می توان نام انتخاب را بر آن گذاشت؟ آیا این کار که هیچ نشانه ای از انتخاب آزاد در آن دیده نمی شود، را نمی توان نمونه آشکاری از یک انتصاب آگاهانه و از پیش تعیین شده، دانست؟

آنچه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران گذشت، با این مسابقه و "انتخاب" شباهت بسیاری دارد.

پس از ماهها انتظار و پیش بینی های گوناگون سرانجام در ٢١ اردیبهشت ١٣٩٢، مشایی و رفسنجانی در انتخابات ریاست‌ جمهوری ثبت نام کردند. ولی همان گونه که برخی نیز پیش بینی کرده بودند، هم مشایی و هم رفسنجانی از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدند و در ٣١ اردیبهشت ١٣٩٢ راه نیافتن این دو کاندیدا به انتخابات ریاست جمهوری قطعی شد.

گفته می شود که ثبت نام رفسنجانی و رد صلاحیت او، بخشی از برنامه ای بوده است که آخوندها از پیش تدارک دیده بودند. آمدن رفسنجانی از همان آغاز به هدف رد صلاحیت شدن بود تا بدین وسیله مشایی را نیز بدون دردسر کنار بگذارند. برخی از رسانه ها نیز خبر از تلاش احمدی نژاد به هدف بی اثر کردن تصمیم شورای نگهبان داده بودند که سرانجام نیز راه به جایی نبرد.
با این که "انتخابات" و مراسم مربوط به آن پشت سر گذاشته شده است، هنوز پرسش هایی در مورد چند و چون آن به جا مانده است، که در زیر به آن اشاره می شود.

خامنه ای و بویژه بیت رهبری می داند که مشایی با راه یافتن به پست ریاست جمهوری، تلاش های پیشین خود در مورد افشای چهره آخوندها و مخالفت آشکار خود با یکه تازی آخوندها در حاکمیت ایران را دوچندان کرده و صورت قانونی به آن خواهد داد.

چرا خامنه ای و بیت رهبری از شرکت مشایی در انتخابات جلوگیری کردند؟
پاسخ این پرسش آسان و آشکار است: چون خامنه ای و بویژه بیت رهبری می داند که مشایی با راه یافتن به پست ریاست جمهوری، تلاش های پیشین خود در مورد افشای چهره آخوندها و مخالفت آشکار خود با یکه تازی آخوندها در حاکمیت ایران را دوچندان کرده و صورت قانونی به آن خواهد داد. در ضمن خامنه ای می داند که مشایی با توجه به طرز تفکرش، در صورت قدرت گرفتن، امکان این را دارد که رابطه ایران را با آمریکا عادی سازد. چیزی که می تواند تهدیدی برای آخوندها به شمار آید.

چرا احمدی نژاد بر روی شرکت مشایی در انتخابات پافشاری می کرد؟
چون ریاست جمهوری مشایی را می توان به گونه ای ادامه ریاست احمدی نژاد دانست. ضمن این که احمدی نژاد پس از هشت سال تجربه ریاست جمهوری، به این نتیجه رسیده بود که زمان برای کسی که سیاست های او را با زبانی ملایم تر بیان کند، فرا رسیده است. بویژه در رابطه با کشورهای دیگر و با توجه به چهره ای که احمدی نژاد از خود در مجامع جهانی بجا گذاشته است، این ضرورت بخوبی آشکار می شود.

چرا احمدی نژاد پس از رد صلاحیت مشایی کاری انجام نداد؟
پاسخ این پرسش، که بارها و از سوی رسانه های گوناگون مطرح شده است، را باید در اهداف دراز مدت احمدی نژاد و مشایی جستجو کرد.
احمدی نژاد می دانست که رو کردن اسنادی که در اختیار دارد، نه تنها در شرایط کنونی به سود کشور نیست که حتی اثر مطلوب را هم ندارد.

در ضمن تجربه هشت ساله ریاست جمهوری به او آموخته بود که با وجود پست ولایت فقیه و قرار داشتن کسی مانند خامنه ای در این پست و باتوجه به قدرت فراوانی که این پست و نهادهای پیرامون آن همچون نهاد "بیت رهبری" در اختیار دارند، امکان تغییر شرایط آن گونه که او می خواهد موجود نیست. او می داند که ماندن در پست ریاست جمهوری در چنین شرایطی تنها به بدنام شدن هر چه بیشتر او و یارانش نزد ملت خواهد انجامید. او بهتر از هر کس دیگر می داند که چگونه آخوندهای "بیت رهبری" در پشت، قدرت را قبضه کرده اند و تنها زمانی به دولت توجه می کنند که کسی را برای شکستن کاسه کوزه بر سرش نیاز داشته باشند.

احمدی نژاد و مشایی می دانند که با وجود ولایت فقیه، نه حسن روحانی و نه کس دیگری نمی تواند شرایط کشور را بهبود بخشد و به همین دلیل نیز، قدرت یافتن اصلاح طلبان را فرصتی می شمارند تا به ملت ثابت کنند که شعارهای اصلاح طلبان تنها در حد و اندازه شعار است و این اصلاح طلبان که در جایگاه مخالف، هزار و یک ادعا دارند در جایگاه دولت، نمی توانند کمترین پیشرفتی در پیاده کردن ادعاهایشان داشته باشند.

درست به همین دلیل نیز بود که با وجود تحریک های مستقیم و غیر مستقیم آخوندها، احمدی نژاد آرامش خود را نگاه داشت. آخوندها هر روز دست به دسیسه ای می زدند. یک روز ادعا می کردند که احمدی نژاد اسناد را آماده کرده است تا افشا کند، روز دیگر پیش بینی می کردند که در صورت شرکت ندادن مشایی به انتخابات، احمدی نژاد وزیر کشور را برکنار کرده و انتخابات را مختل خواهد نمود ...

ولی احمدی نژاد که آخوندها را خوب می شناسد، و می داند که آنها در زمان تنگ شدن قافیه، بیش از هر چیز تمایل به گل آلود کردن آب را دارند تا از آن ماهی خود را بگیرند، دست به هیچ اقدام نسنجیده و ناگهانی نزد و درست برعکس، هواداران خود را پیوسته به شکیبایی فرا خواند. چون می دانست که آخوندها می خواهند همان پروژه ای را در مورد او پیاده کنند که در مورد بنی صدر پیاده کردند.
واکنش احمدی نژاد در این مورد یکی از هوشمندانه ترین تصمیم هایی بوده که وی در سالهای ریاست جمهوریش گرفته است. او مانند بسیاری دیگر می داند که خامنه ای زندگی جاودانی ندارد و مهمتر از آن می داند که باید نیرو و تشکیلاتش را برای تحولات پس از خامنه ای نگاه دارد.

رفسنجانی در پشتیبانی از روحانی چه چیز را جستجو می کند؟

نه تنها رفسنجانی بلکه آخوندهای دیگر از جمله باند برادران فاسد و رانتخوار لاریجانی نیز، بیش از هر چیز به این می اندیشند که گروه و تشکیلات خود را برای دوران پس از خامنه ای آماده کرده و گسترش دهند. بودن در قدرت این امکان را به آنها می دهد تا تشکیلاتشان را بهتر سازمان دهند.

رفسنجانی می خواهد تشکیلاتش را به انسجام و هماهنگی دوران پیش از احمدی نژاد برساند. او بخوبی می داند که در صورت مرگ یا حذف خامنه ای، شرایط برای ادامه پست ولایت فقیه سخت تر خواهد بود.
ملت دیگر به این آسانی گول نمی خورد و دیگر نمی توان به آسانی هر آخوندی را به نام "ولایت فقیه"و نماینده خدا بر روی زمین، به آنها قالب کرد. به همت کسانی مانند مشایی و احمدی نژاد، دیگر قداستی برای آخوندها نزد ملت به جا نمانده است!

چرا حسن روحانی برای این پست در نظر گرفته شد و نه کس دیگر؟
حسن روحانی دارای سابقه و پرونده خرابی است و برخی از اعضای تیم او فراری و حتی زندانی هستند. این را هم خامنه ای، هم احمدی نژاد و هم رفسنجانی خوب می دانند. درست همین بدنامی و پرونده خراب او، دلیل اصلی انتخابش (انتصابش) می باشد. چون کنار گذاشتن چنین فردی، هزینه بسیار کمتری خواهد داشت. این یکی از آن مواردی است که خامنه ای و احمدی نژاد دید کمابیش یکسانی نسبت به آن دارند.
خامنه ای خوب می داند که حسن روحانی با آن پرونده خرابش، هیچگاه به خود اجازه نخواهد داد که در برابر او بایستد. احمدی نژاد هم کمابیش مطمئن است که در صورت لزوم، می توانند با رو کردن اسنادی که از حسن روحانی در دست دارد او را کله پا کند.

این هم که گفته می شود روحانی را به هدف گول زدن غرب برای این پست در نظر گرفته اند، بیشتر به یک جوک می ماند. انگار که سازمانهای اطلاعاتی غرب بیکار نشسته اند و نمی دانند که در ایران چه می گذرد!
البته اگر به جای غرب، گفته شود که این انتصاب (تا اندازه ای) به هدف گول زدن مخالفان موسوم به گروه سبز انجام گرفته است، آنگاه باید به آنها حق داد.

با این حساب به آسانی دیده می شود که انتصاب حسن روحانی بی برنامه نبوده است. هم خامنه ای آن را گزینه خوبی می داند، هم احمدی نژاد او را برای رسوا کردن اصلاح طلبان می پسندد، هم رفسنجانی و لاریجانی می توانند با او کنار بیایند و هم سر سبزها را می توان با شعارهای اصلاح طلبانه او، به آسانی شیره مالید. تازه آخوند هم هست و زبان آخوندها را به خوبی می داند!

آیا حسن روحانی می تواند مشکلات کشور را برطرف کند؟
نه! مشکلات و نابسامانی های کشور ریشه در ساختار نادرست قدرت در حاکمیت کنونی دارد. پست "ولایت فقیه" با آن همه قدرت پنهان و آشکارش را نمی توان با هیچ وسیله ای بازخواست کرد. چنین پستی سرچشمه فساد و خرابی هاست. البته در اینجا پست "ولایت فقیه" و نهاد "بیت رهبری" مورد نظر است و نه شخص علی خامنه ای!
آنهایی هم که از حسن روحانی انتظار دارند، یک تنه مشکلات کشور را برطرف کند، چیز بسیاری از ساختار قدرت در حکومت اسلامی نمی دانند.

آیا انتصاب روحانی، سراپا منفی بوده و هیچ مورد مثبتی ندارد؟
اگر مورد مثبتی در رابطه با انتصاب حسن روحانی بتوان نام برد، بدون تردید این است که این کار سبب شد تا کشور مانند چهار سال پیش دستخوش آشوب نشود.
گفته می شود که خامنه ای روی یکپارچگی خاک کشور حساس است و می خواهد به هر بهایی هم که شده، ایران را یکپارچه برای جانشینانش به جا بگذارد. اگر این موضوع واقعیت داشته باشد، بسیار نیکوست. شاید تصمیم اخیر او نیز در همین راستا باشد.

به هر حال یک چیز مسلم و مشخص است و آن این که در شرایط کنونی کشور و منطقه، ایران به هیچ روی نمی تواند تحمل آشوب و هرج و مرج داشته باشد. کشور نیاز به آرامش دارد. حتی اگر این آرامش، به بهای رییس جمهور شدن کسی مانند حسن روحانی تمام شود.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Cherā Hassan Rouhāni entesāb shod? va na kase digari?

Farz konid ke bāshgāhi bekhāhad barāye mosābeqe bā digar bāshgāhhā, behtarin davandeye khod rā bargozinad. Vali be hangāme entekhāb, jelouye barkhi az davandegān, ke dastekam yeki az ānhā dārāye sābeqe va shānse khubi ham hast, rā begirand va dar moqābel, davandeye badsābeqe va na chandān khubi, ke be delāyele gheyre varzeshi mourede nazar ast, rā be pish hol dāde va u rā āshkārā va barkhalāfe qānune mosābeqe yāri konand.

Dar pāyān ham aadād va arqām rā dastkāri nemude va saranjām az bolandguye estādiom eelām konand ke in davandeye (na chandān khub) mosābeqe rā borde va u rā be onvāne namāyandeye bāshgāh moarrefi namāyand.

Havādārāne in davande ke hamegi dar radifhāye jelouye estādiom neshasteand (bekhānid nokhbegān va “roushanfekrāne” emruze mā) niz bā shenidane in khabar sar az pā nashenākhte va bā shādmāni faryād mizanand ke behtarin va ādelānetarin mosābeqe rā tā konun shāhed budeand. Dar hāli ke dorost pishe chashmāneshān, jelouye raqibe asli va davandeyi ke bishtarin shāns rā dāsht, gereftand va nagozāshtand ke dar mosābeqe sherkat konad!

Āyā chonin “entekhābi” ān ham be in shekl, kamtarin arzeshi ke darkhore vāĵeye entekhāb bāshad, rā dārāst?
Āyā aslan mitavān nāme entekhāb rā bar ān gozasht? Āyā in kār ke hich neshāneyi az entekhābe āzād dar ān dide namishavad, rā namitavān nemuneye āshkāri az yek entesābe āgāhāne va az pish tayin shode, dānest?

Faryādhāye shādiye ānhā niz, bish az ān ke neshāneye khoshhāliyeshān bāshad, abzāri ast barāye khāmush kardane sedāye nākhorsandiye anbuhi az tamāshāgarān ke dar radifhāye posht neshasteand va nābāvarāne be in biedālatiye āshkār chashm dukhte va khashme ruzafzune khod rā foru mikhorand.

Havādārāne sāzmān dāde shodeye davandeye “piruz” ke aknun tavassote shoārhā va sorudhāye hayajānangize bolandguye estādiom niz hamrāhi va poshtibāni mishavand, ānchonān be jāro janjāl edāme dāde va ebrāze khoshhāli mikonand ke guyi ke in davandeye nāqābel, medāle talāye Olampik rā be dast āvarde ast!

Hattā agar bekhāhim entezārāte nābejāye havādārān rā nādide begirim, bāz ham in porsesh maghze mā (va maghze besyāri az ānhāyi ke dar radifhāye pishin neshaste va sargarme janjāl va shādi hastand) rā be chālesh khāhad gereft ke āyā chonin “entekhābi” ān ham be in shekl, kamtarin arzeshi ke darkhore vāĵeye entekhāb bāshad, rā dārāst?
Āyā aslan mitavān nāme entekhāb rā bar ān gozasht? Āyā in kār ke hich neshāneyi az entekhābe āzād dar ān dide namishavad, rā namitavān nemuneye āshkāri az yek entesābe āgāhāne va az pish tayin shode, dānest?

Ānche dar entekhābāte akhire riāsate jomhuriye Irān gozasht, bā in mosābeqe va “entekhāb” shabāhate besyāri dārad.

Pas az māhhā entezār va pishbinihāye gunāgun saranjām dar 21 Ordibehesht 1392, Mashāi va Rafsanjāni dar entekhābāte riāsate jomhuri sabtenām kardand. Vali hamān gune ke barkhi niz pishbini karde budand, ham Mashāyi va ham Rafsanjāni az suye Shourāye Negahbān radde salāhiyat shodand va dar ruze 31 Ordibehesht 1392 rāh nayāftane in do kāndidā be entekhābāte riāsate jomhuri qatyi shod.

Gofte mishavad ke sabtenāme Rafsanjāni va radde salāhiyate u, bakhshi az barnāmeyi bude ast ke ākhundhā az pish tadārok dide budand. Āmdane Rafsanjāni az hamān āghāz be hadafe radde salāhiyat shodan bud tā bedin vasile, Mashāyi rā niz bedune dardesar kenār begozārand. Barkhi az resānehā niz khabar az talāshe Ahmadineĵād be hadafe biasar kardane tasmime Shourāye Negahbān dāde budand ke saranjām niz rāh be jāyi nabord.

Bā in ke “entekhābāt” va marāseme marbut be ān poshte sar gozāshte shode ast, hanuz porseshhāyi dar mourede chando chune ān be jā mānde ast ke dar zir be ān eshāre mishavad.

Khāmenyi va beviĵe Beyte Rahbari midānad ke Mashāyi bā rāh yāftan be poste riāsate jomhuri, talāshhāye pishine khod dar mourede efshāye chehreye ākhundhā va mokhālefate āshkāre khod bā yekketāzihāye ākhundhā dar hākemiyate Irān rā dochandān karde va surate qānuni be ān khāhad dād.

Cherā Khāmeneyi va Beyte Rahbari az sherkate Mashāyi dar entekhābāt jelougiri kardand?
Pāsokhe in porsesh āsān va āshkār ast: Chun Khāmenyi va beviĵe Beyte Rahbari midānad ke Mashāyi bā rāh yāftan be poste riāsate jomhuri, talāshhāye pishine khod dar mourede efshāye chehreye ākhundhā va mokhālefate āshkāre khod bā yekketāzihāye ākhundhā dar hākemiyate Irān rā dochandān karde va surate qānuni be ān khāhad dād. Dar zemn Khāmeneyi midānad ke mashāyi bā tavajjoh be tarze tafakkorash, dar surate qodrat gereftan, emkān in rā dārad ke rābeteye Irān rā bā Āmrikā āddi sāzad. Chizi ke mitavānad tahdidi barāye ākhundhā be shomār āyad.

Cherā Ahmadineĵād bar ruye sherkate Mashāyi dar entekhābāt pāfeshāri mikard?
Chun riāsate jomhuriye Mashāyi rā mitavān be guneyi edāmeye riāsate Ahmadineĵād dānest. Zemne in ke Ahmadineĵād pas az hasht sāl tajrobeye riāsate jomhuri be in natije reside bud ke zamān barāye kasi ke siāsathāye u rā bā zabāni molāyemtar bayān konad, farā reside ast. Beviĵe dar rābete bā keshvarhāye digar va bā tavajjoh be chehreyi ke Ahmadineĵād az khod dar majāmeye jahāni be jā gozāshte ast, in zarurat be khubi āshkār mishavad.

Cherā Ahmadineĵād pas az radde salāhiyate Mashāyi kāri anjām nadād?
Pasokhe in porsesh, ke bārhā va az suye resānehāye gunāgun matrah shode ast, rā bāyad dar ahdāfe derāzmoddate Ahmadineĵād va Mashāyi jostoju kard.
Ahmadineĵād midānest ke ru kardane asnādi ke dar ekhtiār dārad, na tanhā dar sharāyete konuni be sude keshvar nist ke hattā asare matlub rāham nadārad.

Dar zemn tajrobeye hasht sāleye riāsate jomhuri be u āmukhte bud ke bā vojude poste Velāyate Faqih va qarār dāshtane kasi mānande Khāmeneyi dar in post va bā tavajjoh be qodrate farāvāni ke in post va nahādhāye pirāmune ān hamchun nahāde Beyte Rahbari dar ekhtiār dārand, emkāne taghyire sharāyet ān gune ke u mikhāhad moujud nist. U midānad ke māndan dar poste riāsate jomhuri dar chonin sharāyeti tanhā be badnām shodane har che bishtare u va yārānash nazde mellat khāhad anjāmid. U behtar az har kase digar midānad chegune ākhundhāye Beyte Rahbari dar posht, qodrat rā qabze kardeand va tanhā zamāni be doulat tavajjoh mikonand ke kasi rā barāye shekastane kāse kuze bar sarash niāz dāshte bāshand.

Ahmadineĵād va Mashāyi midānand ke bā vojude Velāyate Faqih, na Hassan Rouhāni va na kase digari namitavānad sharāyete keshvar rā behbud bakhshad va be hamin dalil niz, qodrat yaftane Eslāhtalabān rā forsati mishomārand tā be mellat sābet konand ke shoārhāye Eslāhtalabān tanhādar hadd va andzeye shoār ast va in Eslāhtalabān ke dar jāygāhe mokhālef, hezāro yek eddeā dārand dar jāygāhe doulat, namitavānand kamtarin pishrafti dar piāde kardane eddeāhāyeshān dāshte bāshand.

Dorost be hamin dalil niz bud ke bā vojude tahrikhāye mostaqim va gheyre mostaqime ākhundhā, Ahmadineĵād ārāmeshe khod rā negāh dāsht. Ākhundhā har ruz dast be dasiseyi mizadand. Yek ruz eddeā mikardand ke Ahmadineĵād asnād rā āmāde karde ast tā efshā konad, ruze digar pishbini mikardand ke dar surate sherkat nadādane Mashāyi be entekhābāt, Ahmadineĵād vazire keshvar rā barkenār karde va entekhābāt rā mokhtal khāhad nemud …

Vali Ahmadineĵād ke ākhundhā rā khub mishenāsad, va midānad ke ānhā dar zamāne tang shodane qāfiye, bish az har chiz tamāyol be gelālud kardane āb rā dārand tā az ān māhiye khod rā begirand, dat be hich eqdāme nasanjide va nāgahāni nazad va dorost baraks, havādārāne khod rā peyvaste be shakibāyi farākhānd. Chun midānest ke ākhundhā mikhāhand hamān peroĵeyi rā dar mourede u piādekonand ke dar moured BaniSadr piāde kardand.
Vākoneshe Ahmadineĵād dar in moured yeki az hushmandānetarin tasmimhāyi bude ke vey dar sālhāye riāsate jomhuriash gerefte ast. U mānande besyāri digar midānad ke Khāmeneyi zendegiye jāvdāni nadārad va mohemtar az ān midānad ke bāyad niru va tashkilātash rā barāye tahawolāte pas az Khāmeneyi negāh dārad.

Rafsanjāni dar poshtibāni az Rouhāni che chizi rā jostoju mikonad?

Na tanhā Rafsanjāni balke ākhundhāye digar az jomle bānde barādarāne fāsed va rāntkhāre Lārijāni niz, bish az har chiz be in miandishand ke goruh va tashkilāte khod rā barāye dourāne pas az Khāmeneyi āmāde karde va gostaresh dahand. Budan dar qodrat in emkān rā be ānhā midahad tā tashkilāteshān rā behtar sāzmān dahand.

Rafsanjāni mikhāhad tashkilātash rā be ensejām va hamāhangiye dourāne pish az Ahmadineĵād beresānad. U be khubi midānad ke dar surate marg yā hazfe Khāmeneyi, sharāyet barāye edāmeye poste Velāyate Faqih sakhttar khāhad bud.
Mellat digar be in āsāni gul namikhorad va digar namitavān be āsāni har ākhundi rā be nāme Velāyate Faqih va namāyandeye Khodā bar ruye zamin, be ānhā qāleb kard. Be hemmate kasāni mānande Mashāyi va Ahmadineĵād, digar qedāsati barāye ākhundhā nazde mellat be jā namānde ast!

Cherā Hassan Rouhāni barāye in post dar nazar gerefte shod va na kase digar?
Hassan Rouhāni dārāye sābeqe va parvandeye kharābi ast va barkhi az aazāye time u farāri va hattā zendāni hastand. In rā ham Khāmeneyi, ham Ahmadineĵād va ham Rafsanjāni khub midānand. Dorost hamin badnāmi va parvandeye kharābe u, dalile asliye entekhābash (entesābash) mibāshad. Chun kenār gozāhtane chonine fardi, hazineye besyār kamtari khāhad dāsht. In yeki az ān mavāredi ast ke Khāmeneyi va Ahmadineĵād dide kamābish yeksāni nesbat be ān dārand.
Khāmeneyi khub midānad ke Hassan Rouhāni bāān parvandeye kharābash, hichgāh be khod ejāze nakhāhad dād ke dar barābare u beistad. Ahmadineĵād ham kamābish motmaen ast ke dar surate lozum, mitavānad bā ru kardane asnādi ke az Hassan Rouhāi dar dast dārad u rā kallepā konad.

In ham ke gofte mishavad Rouhāni rā be hadafe gul zadane Gharb barāye in post dar nazar gerefteand, bishtar be yek jok mimānad. Engār ke sāzmānhāye ettelāātiye Gharb bikār neshasteand va namidānand ke dar Irān che migozarad!
Albatte agar be jāye Gharb, gofte shavad ke in entesāb (tā andāzeyi) be hadafe gul zadane mokhālefāne mousum be goruhe Sabz anjām gerefte ast, āngāh bāyad be ānhā haq dād.

Bā in hesāb be āsāni dide mishavad ke entesābe Hassan Rouhāni bibarnāme nabude ast. Ham Khāmeneyi ān rā gozineye khubi midānad, ham Ahmadineĵād u rā barāye rosvā kardane Eslāhtalabān mipasandad, ham Rafsanjāni va Lārijāni mitavānand bā u kenār biāyand va ham sare Sabzhā rā mitavān bā shoārhāye Eslāhtalabāneye u, be āsāni shire mālid. Tāze ākhund ham hast va zabāne ākhundhā rā be khubi midānad.

Āyā Hassan Rouhāni mitavānad moshkelāte keshvar rā bartaraf konad?
Na! Moshkelāt va nābesāmānihāye keshvar rishe dar sākhtāre nādoroste qodrat dar hākemiyate konuni dārad. Poste Velāyate Faqih bā ān hame qodrate penhān va āshkārash rā namitavān bā hich vasileyi bāzkhāst kard. Chonin posti sarchashmeye fesād va kharābihāst. Albatte dar injā poste Velāyate Faqih va nahāde Beyte Rahbari mourede nazar ast va na shakhse Ali Khāmeneyi!
Ānhāyi ham ke az Hassan Rouhāni entezār dārand, yektane moshkelāte keshvar rā bartaraf konad, chize besyāri az sākhtāre qodrat dar Hokumate Eslmi namidānand.

Āyā Entesābe Rouhāni, sarāpā manfi bude va hich mourede mosbati nadārad?
Agar mourede mosbati dar rābete bā entesābe Hassan Rouhāni betavān nām bord, bedune tardid in ast ke in kār sabab shod tā keshvar mānande chahār sāle pish dastkhoshe āshub nashavad.
Gofte mishavad ke Khāmeneyi ruye yekpārchegiye khāke keshvar hassās ast va mikhāhad be har bahāyi ham ke shode, Irān rā yekpārche barāye jāneshinhāyash be jā begozārad. Agar in mouzu vāqeiyat dāshte bāshad, besyār nikust. Shāyad tasmime akhire u niz dar hamin rāstā bāshad.

Be har hāl yek chiz mosallam va moshakhas ast va ān in ke dar sharāyete konuniye keshvar va mantaqe, Irān be hich ruye namitavānad tahammole āshub va harjomarj dāshte bāshad. Keshvar niāz be ārāmesh dārad. Hattā agar in ārāmesh, be bahāye raissejomhur shodane kasi mānande Hassan Rouhāi tamām shavad.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

0 comments:

ارسال یک نظر