شاه را از زیر قران رد کردند تا برای همیشه برود و راه را برای کسانی باز کند که خواهان اجرای دستورات قران در سیاست و زندگی روزمره ملت بودند |
در آن روز، با این که ایران در آتش بیگانه ساخته می سوخت و روزبروز بر ناامنی و هرج و مرج در کشور افزوده می گشت و نیاز به وجود کسی که بتواند در آن بالا، کنترل کارها را به دست بگیرد، بیشتر می شد، و در حالی که حتی خدمتکاران دربار هم می دانستند که با رفتن شاه، اوضاع کشور نه تنها آرام نگرفته بلکه خرابتر هم می شود، آنهایی که پیرامون شاه را گرفته بودند، دو پا را در یک کفش کردند و او را مجاب ساختند که بهترین کار، رفتن او از ایران است.
با این که در میهن پرستی شاه نمی توان تردید داشت، ولی این پرسش همچنان بر جاست که اگر شاه می دانست که بیگانگان برای ایران برنامه ریخته اند، که می دانست،
و اگر شاه می شنید که انگلستان با برنامه های حساب شده بی بی سی، کنترل و هدایت شورش ها را به دست گرفته است، که می شنید،
و اگر شاه می دید که آمریکا با فرستادن ژنرال هایش دارد با فرماندهان خودفروخته ساخت و پاخت و دسیسه چینی می کند، که می دید،
پس چرا حاضر شد به این خواسته بیگانگان تن در دهد و کشتی توفان زده کشور را به حال خود رها کرده و ایران را ترک نما ید؟
البته درست است که شاه در آن زمان بیمار بود و بیشترین گناه را باید متوجه درباریان و نزدیکان شاه دانست، ولی با این وجود شاه همچنان مسئولیت تصمیمی را به گردن دارد که با آن، آینده ایران را تیره و تار نمود و این کشور را به فروپاشی انداخت.
نیازی به گفتن نیست که درباریان و نزدیکان شاه در این تصمیم نادرست و در سیاهروزی ایران بطور کلی، بیشترین مسولیت و گناه را بر دوش خود دارند. آنهایی که در پاریس و لوس آنجلس نشسته اند و خود را به نوشتن خاطرات ساختگی سرگرم کرده اند و حتی پس از گذشت سی و شش سال نیز، همچنان دهان خود را بسته اند و از گفتن حقایق خودداری می کنند، بدانند که حقیقت برای همیشه پنهان نمی ماند و کارهای نادرست آنها سرانجام بر ملت ایران بویژه نسل جوان آشکار خواهد شد.
ژنرال روبرت ارنست هویزر آمریکایی، با لقب «داچ»، احتمالن هلندی تبار |
آنها با اعتراف به اشتباه خود می توانستند (می توانند) هم به نسل آینده این کشور درسی بیاموزند تا دوباره همان اشتباه را تکرار نکنند و هم وجدان آزرده خود را از این بار سنگین رهایی بخشند. ولی شوربختانه آن گونه که پیداست، شهامت داشتن برای برخی از هم میهنان گرامی ما کار بسیار سختی است.
دردناکتر از همه این است که یک نظامی آمریکایی (ژنرال هویزر) به آسانی توانست برخی از فرماندهان کلیدی ارتش ایران را، با قول و قرارهای توخالی خود گول بزند. زمانی هم که کار از کار گذشت و ایران به گرداب فروپاشی افتاد و هرکدام از این فرماندهان هم سوراخ موش را هزار دلار خریدند و در گوشه وکنار دنیا دست گدایی و پناهندگی را دراز کردند، این ژنرال در دل به نادانی و حماقت این فرماندهان بی عرضه و ناشایسته می خندید.
البته این دومین اشتباه بزرگ شاه بود. اشتباه تاریخی نخست را شاه، هنگامی مرتکب شد که استان چهاردهم کشور را به آسانی از دست داد. در آن رویداد نیز، جای پای بیگانگان و درباریان خودفروخته مزدور آنها دیده می شود. ولی در اینجا نیز باید شاه را به عنوان تصمیم گیرنده اصلی مسئول این اشتباه بزرگ تاریخی دانست.
هم میهنان گرامی،
تاریخ کشور ما پر از این گونه اشتباهات مهم و جبران ناپذیر است که نتایجی بس دردناک داشته و سنگینی آن گاه تا چند نسل بر دوش ساکنان این کشور احساس می شده است.
ولی آیا می دانید چرا این گونه است؟ چرا هر از چند گاهی این کشور دچار چنین رویدادهایی شده است که زندگی مردمش را بطور کلی دگرگون ساخته و به هم ریخته است؟
پاسخ آن در این واقعیت نهفته است: گرد آمدن قدرت در یک نقطه!
و همان گونه که تاکنون بارها ثابت شده است، هر گاه قدرت در یک نقطه متمرکز شود مانند آبی که در یک جا گرد آمده باشد دچار فساد می شود.
این شیوه کشورداری کاربرد خود را از دست داده است و مدتهاست که ملتهای دیگر روش های بهتری را جایگزین آن کرده اند. اما در ایران، هرگاه سخن از تغییر آن رفته است، بیگانگان و مزدوران آنها کارشکنی کرده اند و نگذاشته اند که این خواسته به هدف برسد.
بیگانگان می دانند که با گرد آوردن قدرت در یک نقطه، تنها کافی است که آن نقطه را زیر کنترل خود بگیرند و این کشور را به سویی ببرند که منافع آنها را برآورده کند.
آنهایی که نگذاشتند رضاشاه بزرگ حکومت ایران را به جمهوری تغییر دهد، همانهایی بودند که بر مرکزیت بودن شاه پافشاری می کردند و حتی او را سایه خدا می نامیدند. و با همین کار فساد و بیداد را در کشور گسترش داده و اختلاف طبقاتی را دوچندان کردند. و این کار را تا آنجا ادامه دادند کهناگزیر به انقلاب شوم ۵۷ منجر شد.
همانها اکنون دوباره دست به کار شده اند و می خواهند به ما بباورانند که نظام سلطنتی، تنها راه حل دشواری های کشور و آقای رضا پهلوی، تنها ناجی به جا مانده برای ایران است.
بهوش باشیم!
اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!
__________________
____________________________________________________
Dowomin eshtebāhe bozorge Shāh!
Shāh rā az zire Qorān radd kardand tā barāye hamishe beravad va rāh rā barāye kasāni bāz konad ke khāhāne ejrāye dasturāte Qorān dar siāsat va zendegiye ruzmarreye mellat budand. |
Dar ān ruz bā in ke Irān dar ātashe bigāne sākhte misukht va ruz be ruz bar nāamni va harj o marj dar keshvar afzude migasht va niāz be vojude kasi ke betavānad dar ān bālā, kontorole kārhā rā be dast begirad, bishtar mishod va dar hāli ke hattā khedmatkārāne Darbār ham midānestand ke bā raftane Shāh, ouzāye keshvar na tanhā ārām nagerefte balke kharābtar ham mishavad, ānhāyi ke pirāmune Shāh rā gerefte budand, do pā rā dar yek kafsh karde va u rā mojāb kardand ke behtarin kār, raftane u az Irān ast!
Bā in ke dar mihanparastiye Shāh namitavān tardid dāsht, vali in porsesh hamchonān barjāst ke agar Shāh midānest ke bigānegān barāye Irān barnāme rikhteand, ke midānest,
Agar Shāh mishenid ke Engelestān bā barnāmehāye hesāb shodeye BBC, kontorol va hedāyate shureshhā rā be dast gerefte ast, ke mishenid,
Agar Shāh midid ke Āmrikā bā ferestādane ĵenrālhāyash dārad bā farmāndehāne khodforukhte sākht o pākht va dasisechini mikonad, ke midid,
Pas cherā hāzer shod be in khāsteye bigānegān tan dar dahad va kashtiye tufān zadeye keshvar rā be hāle khod rahā karde va Irān rā tark namāyad?
Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!
______________________________