۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

آخرین کسی که می رود، چراغ را نیز خاموش کند

شاه و شهبانو به هنگام رفتن از ایران
در ۲۶ دی ۱۳۵۷
می گویند در ترمینال خروجی فرودگاهی در اسرائیل تابلوی بزرگی آویزان کرده بودند که این جمله بر آن نقش بسته بود: " آخرین کسی که می رود، چراغ را نیز خاموش کند! "

با این کار مسولان اسرائیلی می خواستند شهروندانی را که در آن سالها، کشور را به قصد مهاجرت ترک می کردند مخاطب قرار دهند.

این نوشته، شرایط کنونی میهنمان، ایران را نیز به بهترین شکل بیان می کند.

بدون تردید کوچ میلیونی ایرانیان و موج مهاجرت پس از انقلاب یکی از شوم ترین پیامدهای این رویداد ناگوار در تاریخ این سرزمین بوده است.

سرآغاز بدبختی و سیاهروزی ایرانیان نه ۱۵ خرداد ۱۳۴۱ و نه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ بلکه ۲۶ دی ۱۳۵۷ بود که شاه میهن پرست ولی بیمار ایران، پای بر پلکان هواپیما گذاشتند تا برای "چند ماه" از ایران خارج شوند.

هرچند که بیماری شاه در تصمیم گیری های او در این دوران حساس تاریخی تاثیر بسیاری داشته است، ولی بدون تردید مزدوران و کارگزاران کشورهای بیگانه که تا درونی ترین هسته های دستگاه حکومت راه یافته بودند نقش اصلی را در این اشتباه بزرگ تاریخی بازی کردند. آنها بخوبی می دانستند که رفتن شاه از ایران سبب از هم پاشیدگی سیستم خواهد شد، با این وجود بر این کار پافشاری کرده و شاه را زیر فشار گذاشتند. انگار که مقدمات و زمینه این کار را از پیش چیده بودند و همه چیز را برای دوران پس از خروج شاه از ایران، آماده کرده بودند.

در این سوی مرز، آخوندهای تازه به دوران رسیده، نخبگان و سرمایه داران دردسر ساز را فراری می دادند و در آن سوی مرزها، کشورهای میزبان، از این که یک شبه به این همه نیروی کارآزموده و سرمایه های باد آورده دست یافته اند در پوست خود نمی گنجیدند. به همین دلیل نیز بود که حاضر بودند هر گونه همکاری و کمکی را نسبت به تشکیلات تازه به قدرت رسیده انجام دهند. گویی که هر دو سوی این داستان، سناریویی از پیش آماده داشتند و آن را ماهرانه بازی می کردند!

همان گروهی که در برابر رضا شاه بزرگ ایستادند و نگذاشتند که او سیستم حکومتی ایران را به جمهوری تغییر دهد و با ادامه سیستم سلطنتی، کشور را آسیب پذیر نمودند، اینک دو پا را در یک کفش کرده و می گفتند که تنها چاره کار، رفتن شاه از ایران است. همان چیزی که بیگانگان به آنها دیکته کرده بودند.

شواهد بسیاری نشان می دهند که شاه میهن پرست، هیچ گونه تمایلی به رفتن از ایران نداشتند و در واقع این نیروهای فشار بودند که او را مجبور به خروج از کشور نمودند. (+ ،+) سرانجام روزی اسناد این خیانتها رو خواهند شد و ملت ایران خواهد دید که چگونه پیرامونیان شاه، به او و به ملت ایران خیانت کرده و سبب ویرانی و سیاهروزی ایران گشتند.

رفتن شاه از ایران، سراغاز یکی ازتاریکترین بخش های تاریخ این کشور است. تاریک از این جهت که نخبگان و سرمایه داران ایرانی، گروه گروه، کشور خود را ترک کرده و مام میهن را در برابر مشکلات تنها گذاشتند. در فرودگاهها، بنادر و مرزهای زمینی هزاران ایرانی دیده می شدند که تنها یک هدف داشتند و آن فرار از ایران بود.

در میان آنها از هر طبقه ای دیده می شد: مهندس، دکتر، استاد دانشگاه، روزنامه نگار، نقشه بردار، متخصص الکترونیک هواپیما ، هنرمند، پژوهشگر، کارشناس کشاورزی، چترباز هوابرد، هنر پیشه، تکاور نیروی دریایی، خواننده، خلبان نیروی هوایی، کارخانه دار، همافر، کارشناس نیروگاه اتمی، جراح، کاردان شیلات، استاندار، کارشناس برنامه و بودجه، دندانپزشک، گوینده رادیو، شهردار، رییس فردگاه، کارشانس نفت، نویسنده کتابهای کودکان، غواص، کارشناس کشت و صنعت، مترجم، فیلمبردار، پژوهشگر صنعت گاز، مدیر اداره، کارشناس سازمان آب، ورزشکار، وکیل دادگاه، متخصص پرورش اسب، نماینده مجلس، رئیس دبیرستان، کارشناس پرورش گل و گیاه، رییس چاپخانه، فرمانده ارتش، پلیس، وزیر، وکیل و ... و به بیان دیگر، همه آنهایی که یک کشور را سرپا نگاه می دارند!

براستی که زمانه ای غریب و شگفت انگیز بود. گویی که اهریمن ناپاک، خرد را از ایرانیان گرفته و آنها را با دست خود خوار کرده بود.

در این سوی مرز، آخوندهای تازه به دوران رسیده، نخبگان و سرمایه داران دردسر ساز را فراری می دادند و در آن سوی مرزها، کشورهای میزبان، از این که یک شبه به این همه نیروی کارآزموده و سرمایه های باد آورده دست یافته اند در پوست خود نمی گنجیدند. به همین دلیل نیز بود که حاضر بودند هر گونه همکاری و کمکی را نسبت به تشکیلات تازه به قدرت رسیده انجام دهند. گویی که هر دو سوی این داستان، سناریویی از پیش آماده داشتند و آن را ماهرانه بازی می کردند!

در کمتر نمونه ای از تاریخ می توان یافت که کشوری این گونه ناگهانی و به یکباره، بخش بزرگی از نخبگان خود را از دست دهد.

از آن روزهای سخت، سالهاست که می گذرد ولی نتایج این اشتباه تاریخی هنوز بر دوش میهنمان سنگینی می کند. ایرانیان خارج از کشور، اینک پس از سی سال تجربه زندگی در بهشت دروغین، اندک اندک به این نتجه می رسند که این "بهشت"، نه از آن آنهاست و نه روزی از آن آنها خواهد شد.

آنها در یافته اند که همه آن بازیها، دروغی بزرگ، بیش نبودند. همه آن دعواها، در واقع بر سر لحاف ملا نصرالدینی بود که سرانجام از آنها گرفتند و آنها را آواره این کشور و آن کشور کردند.

هم میهن گرامی،
زمان آن رسیده است که بدانیم تنها زمانی می توانیم در آینده کشورمان نقشی داشته باشیم که در درون کشور زندگی کنیم. زمانی می توانیم به آینده میهنمان امیدوار باشیم که خود نخستین گام را برداشته و به کشور برگردیم.

نزدیک به پنج میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می کنند. تنها، همین بودن این هم میهنان در کشور می تواند فضای سیاسی و اجتماعی ایران را به یکباره دگرگون سازد. این نخستین گام، هرچند بزرگ و سخت به نظر می رسد ولی اگر بخواهیم می توانیم آن را عملی کنیم. باید همین امروز دست به کار شد و با هماندیشی دیگر اعضای خانواده برای بازگشت به میهن برنامه ریخت.

وگر نه با ادامه روند کنونی باید گفت: آخرین کسی که می رود، چراغ را نیز خاموش کند!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Ākherin kasi ke miravad,
cherāgh rā niz khāmush konad!

Shāh va Shahbānu be hangāme raftan
az Irān dar 26 Dey 1357
Miguyand dar termināle khorujiye forudgāhi dar Esrāil tāblouye bozorgi āvizān karde budand ke in jomle bar ān naqsh baste bud: “Ākherin kasi ke miravad, cherāgh rā niz khāmush konad!”

Bā in kār masuulāne Esrāili mikhāstand shahrvandāni rā ke dar ān sālhā, keshvar rā be qasde mohājerat tark mikardand, mokhātab qarār dahand.

In neveshte, sharāyete konuniye mihanemān, Irān rā niz be behtarin shekl bayān mikonad.

Bedune tardid kuche milioniye Irāniān va mouje mohājerat pas az enqelāb, yeki az shumtarin peyāmadhāye in ruydāde nāgovār dar tārikhe in sarzamin bude ast.

Sarāghāze badbakhti va siāhruziye Irāniān na 15 Khordād 1341 va na 17 Shahrivar 1357 balke 26 Dey 1357 bud ke Shāhe mihanparast vali bimāre Irān, pāy bar pellekāne havāpeymā gozāshtand tā barāye "chand māh" az Irān khārej shavand.

Harchand ke bimāriye Shāh dar tasmimgirihāye u dar in dourāne hassāse tārikhi taasire besyāri dāshte ast, vali bedune tardid mozdurān va kārgozārāne keshvarhāye bigāne ke tā darunitarin hastehāye dastgāhe hokumat rāh yāfte budand, naqshe asli rā dar in eshtebāhe bozorge tārikhi bāzi kardand. Ānhā be khubi midānestand ke raftane Shāh az Irān sababe az ham pāshidegiye sistem khāhad shod, bā in vojud bar in kār pāfeshāri karde va Shāh rā zire feshār gozāshtand. Engār ke moqaddamāt va zamineye in kār rā az pish chide budand va hame chiz rā barāye dourāne pas az khoruje Shāh az Irān , āmāde karde budand.

Dar in suye marz, ākhundhāye tāze be dourān reside, nokhbegān va sarmāyedārāne dardesarsāz rā farāri midādand va dar ān suye marzhā, keshvarhāye mizbānān, az in ke yekshabe be inhame niruye kār āzmude va sarmāyehāye bād āvarde dast yāfteand dar puste khod namigonjidand. Be hamin dalil niz buda ke hāzer budand har gune hamkāri va komaki rā nesbat be tashkilāte tāze be qodrat reside anjām dahand. Guyi ke har do suye in dāstān, senārioyi az pish āmāde dāshtand va ān rā māherāne bāzi mikardand!

Hamān goruhi ke dar barābare RezāShāhe bozorg istādand va nagozāshtand ke u sisteme hokumatiye Irān rā be jomhuri taghyir dahad va bā edāmeye sisteme saltanati, keshvar rā āsibpazir nemudand, inak do pā rā dar yek kafsh karde va migoftand ke tanhā chāreye kār, raftane Shāh az Irān ast. Hamān chizi ke bigānegān be ānhā dikte karde budand.

Shavāhede besyāri neshān midahand ke Shāhe mihanparast, hich gune tamāyoli be raftan az Irān nadāshtand va dar vāqe in niruhāye feshār budand ke u rā majbur be khoruj az keshvar nemudand. (+، +) Saranjām ruzi asnāde in khiānathā ru khāhand shod va mellate Irān khāhad did ke chegune pirāmuniāne Shāh, be u va mellate Irān khiānat karde va sababe virāni va siāhruziye Irān gashtand.

Raftane shāh az Irān, sarāghāze yeki az tāriktarin bakhshhāye tārikhe in keshvar ast. Tārik az in jahat ke nokhbegān va sarmāyedārāne Irāni, goruh goruh, keshvare khod rā tark karde va māme mihan rā dar barābare moshkelāt tanhā gozāshtand. Dar forudgāhhā, banāder va marzhāye zamini hezārān Irāni dide mishodand ke tanhā yek hadaf dāshtand va ān farār az Irān bud.

Dar miāne ānhā az har tabaqeyi dide mishod: mohandes, doktor, ostāde dāneshgāh, ruznāmenegār, naqshebardār, motakhassese elektronike havāpeymā, honarmand, peĵuheshgar, kārshenāse keshāvarzi, chatrbāze havābord, honarpishe, takāvare niruye daryāyi, khānande, khalabāne niruye havāyi, kārkhānedār, homāfar, kārshenāse nirugāhe atomi, jarrāh, kārdāne shilāt, ostāndār, kārshenāse barnāme va budje, dandānpezeshk, guyandeye rādio, shahrdār, raise forudgāh, kārshenāse naft, nevisandeye ketābhāye kudakān, ghawās, kārshenāse kesht va sanaat, motarjem, filmbardār, peĵuheshgare sanaate gāz, modire edāre, kārshenāse sāzmāne āb, varzeshkār, vakile dādgāh, motakhassese parvareshe asb, namāyandeye majles, raise dabirestān, kārshenāse parvareshe gol va giāh, raise chāpkhāne, farmāndehe artesh, polis, vazir, vakil va … va be bayāne digar, hameye ānhāyi ke yek keshvar rā sare pā negāh midārand!

Be rāsti ke zamāneyi gharib va shegeftangiz bud. Guyi ke ahrimane nāpāk, kherad rā az Irāniān gerefte va ānhā rā bā daste khod khār karde bud.

Dar in suye marz, ākhundhāye tāze be dourān reside, nokhbegān va sarmāyedārāne dardesarsāz rā farāri midādand va dar ān suye marzhā, keshvarhāye mizbānān, az in ke yekshabe be inhame niruye kār āzmude va sarmāyehāye bād āvarde dast yāfteand dar puste khod namigonjidand. Be hamin dalil niz buda ke hāzer budand har gune hamkāri va komaki rā nesbat be tashkilāte tāze be qodrat reside anjām dahand. Guyi ke har do suye in dāstān, senārioyi az pish āmāde dāshtand va ān rā māherāne bāzi mikardand!

Dar kamtar nemuneyi az tārikh mitavān yāft ke keshvari in gune nāgahāni va be yekbāre, bakhshe bozorgi az nokhbegāne khod rā az dast dahad.

Az ān ruzhāye skakht, sālhāst ke migozarad vali natāyeje in eshtebāhe tārikhi hanuz bar dushe mihanemān sangini mikonad. Irāniāne khārej az keshvar, inak pas az si sāl tajrobeye zendegi dar beheshte dorughin, andak andak be in natije mirasand ke in "behesht", na az āne ānhāst va na ruzi az āne ānhā khāhad shod.

Ānhā daryāfteand ke hameye ān bāzihā, dorughi bozorg bish nabudand. Hameye ān daavāhā dar vāqe bar sare lehāfe Mollā Nasroddini bud ke saranjām az ānhāgereftand va ānhā rā āvāreye in keshvar va ān keshvar kardand. yek dorugh bozorg bude ast.

Hammihane gerāmi,
Zamāne ān raside ast ke bedānim tanhā zamāni mitavānim dar āyandeye keshvaremān naghshi dāshte bāshim ke dar darune keshvar zendegi konim. Zamāni mitavānim be āyandeye mihanemān omidvār bāshim ke khod nokhostin gām rā bardāshte va be keshvar bargardim.

Nazdik be panj milion Irāni dar khārej az keshvar zendegi mikonand. Tanhā, hamin budane in hammihanān dar keshvar mitavānad fazāye siāsi va ejtemāyiye Irān rā be yekbāre degargun sāzad. In nokhostin gām harchand bozorg va sakht be nazar mirasad vali agar bekhāhim mitavānim ān rā amali konim. Bāyad hamin emruz dast be kār shod va bā hamandishiye digar aazāye khānevāde barāye bargasht be mihan barnāme rikht.

Vagarna bā edāmeye ravande konuni bāyad goft: Ākherin kasi ke miravad, cherāgh rā niz khāmush konad!

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

0 comments:

ارسال یک نظر