تازی ها اسلام را با زور شمشیر بر ایران حاکم کردند اکنون غربی ها می کوشند جای پای آن را محکم کنند. هردو هم برای رسیدن به منافع خود! |
هر گروهی و هر دوره ای به گونه ای این کار را ادامه دادند. بابک با رویارویی مستقیم و به چالش گرفتن سپاه خلیفه، افشین با همکاری ظاهری با دستگاه خلافت اسلامی و به گمان رخنه از درون، مازیار با روشی میان این دو!... و دیگران هم هرکدام راهی را جستند تا نگذارند این آتش خاموش شود.
بیزاری موجه و منطقی ایرانیان از تازی ها در چارچوب این مبارزه و مخالفت قابل تعریف و شناسایی است. این مبارزه به پروسه ای دراز مدت تبدیل شده که با همه پستی و بلندی هایش توانسته است خود را تا به امروز برساند. جریان شیعه گرایی ایرانیان نیز بخشی از همین پروسه و مبارزه است.
درواقع ایرانی ها اگر می خواستند در فرهنگ تازی ها و اسلام تازی هضم شوند (آسیمیلاسیون) همان هزار سال پیش می شدند. البته این پروسه تابع رویدادهای پیرامون خود بوده و از آن تاثیر می گرفته است. طبیعی است که چنین مبارزه ای دارای افت و خیزهای گوناگون بوده و بالا و پایین های بسیاری را به خود دیده است. افزون بر این، نقش و اثر عوامل بیرونی بر آن را به هیچ روی نمی توان دست کم گرفت و ناچیز شمرد. حمله مغول، جنگ جهانی و اثرات آن بر ایران، بویژه قحطی فراگیر دوران جنگ و رویدادهایی از این دست بر فرایند مبارزه ایرانیان تاثیر مهم و مستقیم منفی داشته و نگذاشته است تا این مبارزات و تلاش ها به هدف اصلی خود برسند.
دخالت پنهان بیگانگان
آنچه که امروز بیش از همه بر این مبارزه اثر منفی می گذارد، نه انحطاط فرهنگی ایرانیان است و نه دوگانگی ذهنی چیره گشته بر روح و روان این ملت! بلکه این دخالت پنهان بیگانگان در چند سده اخیر در ایران است که بیش از هرچیز این کشور و ملت را به این روز انداخته است. هرچند که نقش عوامل دیگر از جمله نارسایی های فرهنگی را نمی توان انکار کرد.
شیعه شدن ایرانیان آنها را یاری کرد تا از هضم و گم شدن خود در تازی ها پیشگیری کنند. ولی اکنون خود شیعه، برای ایرانیان به بلایی بزرگتر از اسلام نخستین، در آمده است. ضرورت کنار گذاشتن آن نیز حتی به دهه ها پیش از انقلاب شوم ۵۷ بر می گردد. در آغاز پادشاهی پهلوی، دلسوزان ایران (از جمله پارسیان ساکن هندوستان) می پنداشتند که زمان آن فرا رسیده است تا دوباره ایران را به راه خود بازگردانند. کار به جایی رسید که حتی گفته می شد، رضاشاه بزرگ، کمربند زرتشتی به کمر می بسته است ...
ولی شوربختانه بیگانگان نگذاشتند و همه برنامه های موسوم به باستانگرایی را نقش بر آب کردند. محمدرضا پهلوی هم که آمد با همه میهن دوستی اش، باز نتوانست در این زمینه کار چندانی از پیش ببرد. پیرامون او را همانهایی گرفته بودند که سرانجام وی را بردند و خمینی را به جای او به ایران آوردند و امروزه نیز با همه ابزاری که در اختیار دارند، می کوشند تا جای پای اسلام سیاسی را در ایران محکمتر کنند و واپسگراترین حکومت دینی را در سده بیست و یکم همچنان بر ایران حاکم نگاه دارند.
واقعیت این است که غرب، یک ایران قدرتمند را به چشم تهدیدی برای منافع خود در منطقه بشمار می آورد و می کوشد تا از هر راه ممکن، ایران را در انحطاط و پستی نگاه دارد. غرب برای این کار نیز مناسبترین و موثرترین ابزار را پیدا کرده است: اسلام سیاسی...
اگر زمانی حمله مغول، خشکسالی، قحطی و جنگ های ویرانگر، کار مبارزه را برای ایرانیان دشوار می نمودند، امروزه این تلاشها و دخالت های غرب است که کار را بر ایرانیان سخت کرده است. غرب کاملا آگاهانه و از روی برنامه، اسلام سیاسی و روحانیت شیعه را بر ایران حاکم کرده است و با وجود همه دشمنی های ظاهری و رجزخوانی های توخالی، می کوشد آن را تا زمانی که به سودش باشد بر اریکه قدرت نگاه دارد.
نقش شرایط زمانی و عوامل خارجی
پرداختن به امری مهم همچون بیزاری ایرانیان از تازی ها (مسلمانانی که به ایران حمله بردند و آن را ویران کردند) بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و بویژه عوامل خارجی موثر بر آن، می تواند ما را دچار فرضیه و تئوری های غیرواقعی نموده و به گمراهی بیاندازد.
این گونه تجزیه و تحلیل های مبتنی بر تئوری، به همان اندازه از دنیای واقعی به دور است که بپنداریم، هم اکنون در غرب به راستی دمکراسی برقرار است. درست همین روش نگاه آکادمیک و کلیشه ای به پیرامون است که بسیاری از ما را به اشتباه انداخته است تا بپنداریم خیل بزرگ شرکت کنندگان ایرانی در مراسم عاشورا، نشانه عشق ایرانیان به اسلام و حکومت اسلامی است. در حالی که چنین نیست.
در مورد بیزاری ایرانیان از تازی ها باید یادآور شد که این بیزاری نه یک اندیشه نژادپرستانه و کینه کور ، بلکه تلاشی است برای انتقال داستان درد و ستم بزرگی که مسلمانان مهاجم بر نیاکان ما روا داشتند و با آن سرنوشت کشورمان را به تباهی کشاندند... ولی آیا باید این کار را ادامه دهیم و همچنان در شیپور بیزاری از تازیان بدمیم؟
آری، نه تنها باید آن را ادامه دهیم بلکه تا رسیدن به هدف، باید آن را به نسل های پس از خود نیز منتقل کنیم. بدون تردید این کار وظیفه هر ایرانی میهن پرستی است که به آینده کشورش می اندیشد. باید با همه توان خود و به هر وسیله ای که در اختیار داریم، بیزاریمان را نسبت به مسلمانان مهاجم آشکار سازیم و نگذاریم تا ستم روا داشته شده بر نیاکانمان به دست فراموشی بیفتد. به همان دلیلی که اروپایی ها نیز، بیزاری خود را نسبت به نازی ها نشان می دهند و با به کار گرفتن همه امکانات و ابزار موجود، می کوشند تا نگذارند داستان ستم نازی ها به باد فراموشی سپرده شود.
در اینجا شاید گفته شود که کشورها و ملت های دیگری نیز بوده اند که در گذشته با یکدیگر جنگ و دشمنی داشته اند. ولی اکنون آنها به این نتیجه رسیده اند که کینه و دشمنی ها را به دست فراموشی بسپارند و با دراز کردن دست دوستی و همکاری، یکدیگر را در رسیدن به پیشرفت و آبادانی یاری کنند. آخر چرا ما نباید از آنها بیاموزیم و با فراموش کردن آنچه در گذشته رخ داده است، دست از این دشمنی ها برداریم؟
پاسخ این پرسش این است که اثر و نتیجه حمله تازی ها به ایران، هنوز که هنوز است دست از سر ما برنداشته و ما را همچون گذشته رنج می دهد. هنوز هم در کوچه و خیابان های این کشور نتایج آن ستم و نابکاری ها دیده می شود. اسلامی که تازی ها با زور و شمشیر بر نیاکان ما تحمیل کردند هنوز که هنوز است در امور این کشور و ملت دخالت دارد و از پوشش زنان گرفته تا سیاست خارجی کشور را زیر تاثیر خود گرفته است. تا زمانی که این دین انیرانی در ایران است نمی توانیم و نباید مسببان آن را فراموش کنیم.
ناگفته پیداست که بیزاری از تازیان نباید به هیچ روی بهانه ای برای پراکندن افکار ناپسند و نکوهیده نژادپرستانه قرار گیرد.
راه رسیدن به پیشرفت و سربلندی
واقعیت این است که ایرانیان تنها با کنار گذشتن اسلام و حکومت اسلامی می توانند به خوشبختی، سربلندی و پیشرفت برسند. در این راه، کنار گذاشتن روحانیت شیعه (به عنوان یک طبقه اجتماعی) از قدرت سیاسی، نخستین گام ضروری به شمار می آید. تا زمانی که آخوندها بر سر کار هستند هیچ چیز در ایران تغییر نخواهد کرد. و تا زمانی که چشمان ما به غرب دوخته باشد و آخوندها منافع غرب را برآورده کنند نیز، هیچگاه آخوندها از قدرت ایران برکنار نخواهند شد.
باید بدانیم و به این باور برسیم که انتظار از غرب بیهوده است و هیچ نتیجه مثبتی برای ما به ارمغان نخواهد آورد. هرچه زودتر از آن دست بکشیم، و به کشورهایی مانند روسیه نزدیکتر شویم، زودتر می توانیم کشورمان را از نکبت و بدبختی کنونی رهایی بخشیم.
ولی در هر حالت، باید و موظفیم که آتش بیزاری از تازیان را همچنان افروخته نگاه داریم و با یادآوری آن و درس گرفتن از آنچه که بر نیاکان ما رفت، مبارزه خود را تا رهایی از این دین ویرانگر ادامه داده و با آن کشور و ملت خود را به سربلندی و خوشبختی برسانیم.
__________________
پی نوشت: منظور از تازی ها، مسلمانانی هستند که وحشیانه به ایران حمله بردند و آن را ویران کردند (و همچنین نوادگانشان که راه آنها را در پیش گرفته اند و از زدن هیچ ضربه ای به کشور و ملت ایران خودداری نمی کنند.)
اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!
__________________
____________________________________________________
Cherā bāyad az Tāzihā bizār bāshim?
Tāzihā Eslām rā bā zure shamshir bar Irān hākem kardand Aknun Gharbihā nikushand jāye pāye ān rā mohkam konand Har do ham barāye residan be manāfeye khod! |
Har goruh va har doureyi be guneyi in kār rā edāme dādand. Bābak bā ruyāruyiye mostaqim va be chālesh gereftane sepāhe khalife, Afshin bā hamkāriye zāheri bādastgāhe khelāfat eEslāmi va be gomāne rekhne az dorun, Māziār ba raveshi miāne in do!… va digarān ham har kodām rāhi rā jostand tā nagozārandin ātash khāmush shavad.
Bizāriye movajjah va manteqiye Irāniān az Tāzihā dar chārchube in mobāreze va mokhālefat qābele taarif va shenāsāyi ast. In mobāreze be proseyi derāzmoddat tabdil shode ke bā hameye pasti va bolandihāyash tavāneste ast khod rā tā be emruz beresānad. Jaryāne shiyegerāyiye Irāniān niz bakhshi az hamin prose va mobāreze ast.
Dar vāqe Irānihā agar mikhāstand dar farhange Tāzihā va Eslāme Tāzi hazm shavand (āsimilāsion) hamān hezār sāle pish mishodand. Albatte in prose tābeye ruydādhāye pirāmune khod bude va az ān taasir migerefte ast. Tabiyi ast ke chonin mobārezeyi dārāye oft o khizhāye gunāgun bude va bālā o pāyinhāye besyāri rā be khod dide ast. Afzune bar in, naqsh va asare avāmele biruni bar ān rā be hich ruy namitavān dastekam gereft va nāchiz shomord. Hamleye Moghol, Jange Jahāni va asarāte ān bar Irān, beviĵe qahtiye farāgire dourāne jang va ruydādhāyi az in dast bar farāyande mobārezeye Irāniān taasire mohem va mostaqime manfi dāshte va nagozāshte ast tā in mobārezāt va talāshhā be hadafe asliye khod beresand.
Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!
______________________________