۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

همبستری با زن تا شش ساعت پس از مرگ او

نگاهی به خبر زیر بخوبی نشان می دهد خاور میانه ای که برای ما در نظر گرفته اند چه دوزخی است و چه آشی برای مردم نگون بخت این منطقه پخته اند:

برگردان خبر:
سایت رادیو تلویزیون هلند

افزوده شده در: پنجشنبه، ۲۶ آوریل ۲۰۱۲ ساعت ۱۱:۴۳

شورای ملی زنان مصر در مورد لایحه ای که به مردان اجازه می دهد با همسر درگذشته اشان همبستر شوند خشمگین است.

لایحه پیشنهادی به مردان اجازه می دهد تا شش ساعت پس از مرگ همسرشان با وی سکس و رابطه جنسی داشته باشند. این شورا از پارلمان مصر خواسته است تا پیشنهاد را رد کند.

گویا درخواست دهنده از ایده های یک روحانی مسلمان مراکشی الهام گرفته است .او سال گذشته گفته بود که "همبستری بدرود" میان زن و مرد مجاز است. گفته می شود که شانس موافقت با این پیشنهاد در پارلمان مصر کم است.

جدایی
شورای ملی زنان همچنین مخالف پیشنهادی است که قصد دارد زناشویی با دختران را از چهارده سالگی قانونی کند.
اکنون که اکثریت نمایندگان پارلمان مصر از مسلمانان افراطی و بنیادگرا تشکیل شده است، زنان زیر فشار بسیاری هستند. آنها (مسلمانان بنیادگرای پارلمان مصر) همچنین می خواهند قانونی را که طلاق به درخواست زن و بدون اجازه شوهر را ممکن می سازد ملغی کنند.

براستی که آدم می ماند چه بگوید! گاهی بنظر می رسد که در دنیای کافکا بسر می بریم!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Hambestari bā zan tā shesh sāat pas az marge u

Negāhi be khabare zir be khubi neshān midahad Khāvare Miāneyi ke barāye mā dar nazar gerefteand che duzakhi ast va che āshi barāye mardome negunbakhte in mantaqe pokhteand:

Bargardāne khabar:
Sāyte Rādio televizione Holand

Afzude shode dar: 26 Āvril 2012 sāate 11:43

Shourāye Melliye zanāne Mesr dar mourede lāyeheyi Ke be mardān ejāze midahad bā hamsare dargozashteshān hambestar shavand khashmgin ast.

Lāyeheye pishnahādi be mardān ejāze midahad tā shesh sāat pas az marge hamsareshān bā vey seks va rābeteye jensi dāshte bāshand. In Shourā az pārlemāne Mesr khāste ast tā pishnahād rā radd konad.

Guyā darkhāst dahande az idehāye yek rouhāniye mosalmāne Marākeshi elhām gerefte ast. U sāle gozashte gofte bud ke “hambestariye bedrud” miāne zan va mard mojāz ast. Gofte mishavad ke shānse movāfeqat bā in pishnahād dar pārlemāne Mesr kam ast.

Jodāyi
Shourāye Melliye zanān hamchonin mokhālefe pishnahādi ast ke qasd dārad zanāshuyi bā dokhtarān rā az chahārdah sālegi qānuni konad.
Aknun ke aksariyate namāyandegāne pārlemāne Mesr az mosalmānāne efrāti va bonyādgarā tashkil shode ast, zanān zire feshāre besyāri hastand.
Ānhā (mosalmānāne bonyādgarāye pārlemāne Mesr) hamchonin mikhāhand qānunu rā ke talāq be darkhāste zan va bedune ejāzeye shouhar rā momken misāzad, molghā konand.

Be rāsti ke ādam mimānad che beguyad! Gāhi be nazar mirasad ke dar donyāye Kāfkā besar mibarim!

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

شاخاب پارس، و نه خلیج فارس

در اخبار آمده بود که "در آستانه روز ملي خليج فارس نمايندگان مجلس قصد دارند طرحي را براي تشكيل استان توريستي و فرهنگي خليج فارس به مركزيت "بوموسي" را در دستور كار قرار دهند."

دیدن این خبر آدم را شادمان ساخته و به این امیدوار می کند که ایرانیان سرانجام ارزش تاریخ و فرهنگ خود را دانسته و پی برده اند که باید به ریشه خود برگردند.

ولی کمی ژرف اندیشی، بویژه در مورد واژه های "خلیج" و "فارس" این شادمانی را از ما گرفته و به گونه دردناکی به ما یادآور می شود که دوباره داریم یک اشتباه تاریخی دیگر را تکرار می کنیم.

واژه "خلیج" یک واژه تازی است و برابر آن در زبان ما، واژه زیبای "شاخاب" می باشد. در مورد واژه "فارس" داستان به گونه دیگری است. این واژه در اصل "پارس" بوده ولی تازیان پس از چیرگی بر کشورمان آن را به "فارس" تغییر دادند. دلیل آن هم این بود که آنها در الفبایشان حرفی به نام "پ" نداشتند و ندارند. همان گونه که هنوز هم، حرف "پ" در بیشتر واژه های انگلیسی را به "ب" تغییر می دهند. ولی آیا می شود تصور کرد که آنها، انگلیسی زبانها را نیز مجبور کنند واژه هایشان را تغییر دهند، چون در الفبای تازی حرف "پ" وجود ندارد؟ این بلایی است که بر سر ما و زبانمان آوردند. آنها نه تنها واژه های تازی را به زبان ما چپاندند، بلکه ما را نیز مجبور کردند که واژه های خود را با شیوه و زبان آنها بخوانیم!

اکنون نیز که زیاده خواهی های تازیان، اندیشه های ملی گرایانه را در نسل جوان ایران بیدار کرده است، باز هم واژه تازی "خلیج" و واژه زشت و توهین آمیز "فارس" را بکار می بریم تا هم خود و هم نسل پس از خود را به دردسر انداخته و مجبور کنیم پس از یکی دو دهه دیگر، و این بار برای جا انداختن واژه های پارسی "شاخاب" و "پارس" انرژی گذاشته و تلاش و تقلا کنند. ما ایرانیها در نیمه انجام دادن کار استادیم!

البته رسیدگی به این گونه کارها از وظایف فرهنگستان زبان است. ولی در زمانی که کسی مانند حداد عادل در بالای چنین دستگاهی نشسته است نباید از آن کوچکترین انتظاری در جهت پالودن زبان پارسی از واژه های بیگانه و بویژه واژه های تازی داشت.

شوربختانه حتی کسانی که از آنها انتظار می رود، مانند احمدی نژاد نیز به این مهم توجه ندارند که سخن راندن در سازمان های جهانی به نام ایرانیان ولی به زبان دیگران (زبان تازی) در درازمدت نتایج زیانباری را به همراه خواهد داشت.

باید خود دست به کار شویم و اندیشه پاکسازی زبان شیرین پارسی را به میان مردم کوچه و بازار ببریم. پس از ۱۴۰۰ سال، دیگر زمان آن فرا رسیده است که به خود آمده و به ریشه و فرهنگ خود برگردیم.

در ضمن نام آبخست (جزیره) ابوموسی، واژه پارسی "بوموسو" به چم (معنی) سرزمین و جای سبز است. واژه های "شاخاب"، "پارس"، " آبخست" و "بوموسو" را جا بیاندازیم تا دولتمردان مجبور شوند بجای استان خلیج فارس و جزیره ابوموسی، نام زیبای "شاخاب پارس" را بر این استان گذاشته و مرکز آن را "آبخست بوموسو" قرار دهند.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Shākhābe Pārs, va na khalije Fārs

Dar akhbār āmade bud ke “dar āstāneye ruze melliye Khalije Fārs, namāyandegāne Majles qasd dārand tarhi rā barāye tashkileostāne turisti va farhangiye Khalije Fārs be markaziyate “Bumusi” rā dar dasture kār qarār dahand.”

Didane in khabar ādam shādmān sākhte va be in omidvār mikonad ke Irāniān saranjām arzeshe tārikh va farhange khod rā dāneste va pey bordeand ke bāyad be risheye khod bargardand.

Vali kami ĵarfandishi, be viĵe dar mourede vāĵehāye “khalij” va “Fārs” in shādmāni rā az mā gerefte va be guneye dardnāki be mā yādāvar mishavad ke dobāre dārim yek eshtebāhe tārikhiye digar rā tekrār mikonim.

Vāĵeye “khalij” yek vāĵeye Tāzi ast va barābare ān dar zabāne mā, vāĵeye zibāye “shākhāb” mibāshad. Dar mourede vāĵeye “Fārs” dāstān be guneye digari ast. In vāĵe dar asl “Pārs” bude vali Tāziān pas az chiregi bar keshvaremān ān rā be “Fārs” taghyir dādand. Dalile ān ham in bud ke ānhā dar alefbāyeshān harfi be nāme “P” nadāshtand va nadārand. Hamā gune ke hanuz ham, hafe “P” dar bishtare vāĵehāye Englisi rā be “B” taghyir midahand. Vali āyā mishavad tasawor kard ke ānhā, Englisizabānhā rā niz majbur konand vāĵehāyeshān rā taghyir dahand, chun dar alefbāye Tāzi harfe “P” vojud nadārad? In balāyi ast ke bar sare mā va zabānemān āvardand. Ānhā na tanhā vāĵehāe Tāzi rā be zabāne mā chapāndand, balke mā rā niz majbur kardand ke vāĵehāye khod rā be shive va zabāne ānhā bekhānim!

Aknun niz ke ziādekhāhihāye Tāziān, andishehāye melligerāyāne rā dar nasle javāne Irān bidār karde ast, bāz ham vāĀeye Tāziye “khalij” va vāĵeye zesht va touhināmize “Fārs” rā be kār mibarim tā ham khod, va ham nasle pas az khod rā be dardesar andākhte va majbur konim, pas az yeki do daheye digar, va in bār barāye jā andākhtane vāĵehāye Pārsiye “shākhābe” va “Pārs” enerĵi gozāshte va talāsho taqallā konand. Mā Irānihā dar nime anjām dādane kār ostādim!

Albatte rasidegi be in gune kārhā az vazāyefe Farhangestāne Zabān ast. Vali dar zamāni ke kasi mānande Haddād Ādel dar bālāye chonin dastgāhi neshaste ast, nabāyad az ān kuchaktarin entezāri dar jahate pāludane zabāne Pārsi az vāĵehāye bigāne be viĵe vāĵehāye Tāzi dāsht.

Shurbakhtāne hattā kasāni ke az ānhā entezār miravad, mānande Ahmadineĵād niz, be in mohem tavajjoh nadārand ke sokhan rāndan dar sāzmānhāye jahāni, be nāme Irāniān, vali be zaabāne digarān (zabāne Tāzi) dar derāzmoddat natāyeje ziānbāri rā be hamrāh khāhad dāsht.

Bāyad khod dast be kār shavim va andisheye pāksāziye zabāne shirine Pārsi rā be miāne mardome kuche va bāzār bebarim. Pas az 1400 sāl, digar zamāne ān farā raside ast ke be khod āmade va be rishe va farhange khod bargardim.

Dar zemn nāme ābkhaste (jazireye) AbuMusā, vāĵeye Pārsiye “BoumSou” be chame (maaniye) sarzamin va jāye sabz ast. Vāĵehāye “shākhāb”, “Pārs”, “ābkhast” va “BoumSou” rā jā biandāzim tā doulatmardān majbur shavand be jāye “ostāne khalije Fārs” va “jazireye AbuMusā”, nāme zibāye “Shākhābe Pārs” rā bar in ostān gozāshte va markaze ān rā “ābkhaste BoumSou” qarār dahand.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

با گریستن، دردی درمان نمی شود

سفر احمدی نژاد به بندرعباس
بتازگی ویدیویی از سفر احمدی نژاد به بندرعباس روی اینترنت گذاشته شده که احساسات بسیاری از هم میهنان را بر انگیخته و برخی از آنان را به گریستن واداشته است.

گریستن در برابر دشواری ها؟ نه! ... این راه چاره خوبی نیست!
گریستن، شاید بتواند ما را آرام کند ولی بجز آن هیچ فایده دیگری ندارد و هیچ دردی را درمان نمی کند. تازه ممکن است ما را به ناامیدی نیز دچار سازد. تا زمانی که این گونه رفتارهای ناهنجار مبتنی بر احساسات کنترل نشده، بر شیوه اندیشیدن و تصمیم گیری ما حاکم است به جایی نمی رسیم.

سرانجام مجبور می شویم این رفتارهای ناپسند را از فرهنگ خود حذف کنیم.
بجای هق هق سر دادن، خردمان را بکار بگیریم، کمی دور و برمان را نگاه کنیم, به کشور و ملت های دیگر بنگریم. آنگاه در خواهیم یافت که چاره کار نه گریستن، بلکه بکار گرفتن خرد است.

شهر درسدن در پایان جنگ دوم جهانی کاملا ویران شده بود. اگر عکس های آن زمان این شهر را نگاه کنید، آن چه بیش از همه جلب توجه می کند این است که حتی یک سقف سالم هم بجا نمانده است.

درسدن در پایان جنگ دوم جهانی
اکنون آن را با درسدن کنونی مقایسه کنید.

آلمانی ها برای ساختن دوباره این شهر، نه اشک چشم و ناله سوزان خود، بلکه خرد و تلاششان را بکار گرفتند.

ما از هر دشواری و ناملایمتی که با آن روبرو می شویم، بهانه ای برای گریستن و سوز دلمان می سازیم!
البته این رفتار ما سابقه ای بسیار دراز دارد و این گونه نیست که تنها نسل کنونی ایران به آن دچار شده باشد.
این ناهنجاری ریشه در هجوم وحشتناک و بیرحمانه تازیان به ایران دارد. این رویداد شوم، از ایرانیهای شاد، امیدوار به آینده و مغرور، آدمهایی غمگین، دلتنگ و سر در گریبان ساخت. این را حتی در موسیقی و ادبیات ما نیز می توان یافت.

درسدن کنونی
این که چرا ایرانیها نتوانستند و یا نخواستند خود را با شرایط تازه سازگار کنند، فرصتی دیگر می خواهد ولی روی هم رفته حاکمیت اسلام، همه چیز از جمله شادی، راستی و امید به آینده را از ایرانیان گرفت مگر یک چیز را: غرور ایرانی!
اسلام هیچگاه در از میان بردن غرور نهفته ایرانی ها موفق نشد. این یکی از آن چیزهایی است که حتی پس از پیکار ۱۴۰۰ ساله، هنوز برای ایرانیها بجا مانده است. همین عنصر نیز سرانجام، ایرانیان را در پیکار با ستم اسلام و پیروزی نهایی آنان یاری خواهد کرد. چیزی که در گذشته خود را با برگزیدن مذهب شعیه نشان می داد و امروزه آن را به نام ناسیونالیسم ایرانی می شناسیم.

و اما در مورد این ویدیو… ،
این که این کار از پیش برنامه ریزی شده باشد یا نه، و این که نزدیک شدن آن پیرمرد و دختر جوان به احمدی نژاد و دادخواهی از او، نشانه مردمی بودن اوست یا نه، در اینجا مهم نیست. مهم پیامی است که با آن به ملت ایران داده می شود.
شوربختانه ما بدلیل احساساتی بودن نمی توانیم مسائل را درست تجزیه و تحلیل کنیم و به همین دلیل نیز، با وجود داشتن هوش فراوان، در بیشتر موارد، به آسانی سرمان کلاه می رود.

یکی از نتایج زیانبار احساساتی برخورد کردن با پیرامون، این است که آدم نمی تواند تعیین الویت کند. باور کنید کسی که این را نداشته باشد کلاهش پس معرکه است. در مورد ملتها نیز به همین گونه است.

بدلیل احساساتی بودن، دیگران می توانند بخوبی و به آسانی ما را با کنترل احساساتمان، در دست خود بگیرند. همین است که هر جا که نشانی از نابسامانی می بینیم، به یاد احمدی نژاد افتاده و گناه آن را به گردن او و دولتش می اندازیم. ولی کوچکترین زحمتی به خود نمی دهیم که ببینیم، به راستی احمدی نژاد تا چه اندازه در این نابسامانی گناهکار است. و به همین دلیل نیز نمی توانیم ببینیم دزدان دانه درشتی که در پشت پرده، در همه زمینه های سیاسی و اقتصادی رخنه کرده و کنترل سیاست و بازار کشور را در دست گرفته اند، مسبب اصلی این نابسامانی ها هستند. و نمی توانیم ببینیم که احمدی نژاد نه در گروه دزدان دانه درشت، بلکه درست در مقابل آنها قرار دارد و بر ضد آنها برخاسته است تا از ملتش در برابر این ستمگران دفاع کرده و داد ملت را از آنها بستاند.

البته این دزدن بی وطن هر جا که دولت بخواهد دست آنها را کوتاه کند، با روش های گوناگون و از راههای مختلفی که البته همه، به لانه فساد "بیت رهبری" پایان می یابند، دولت را زیر فشار گذاشته و از آن باج خواهی می کنند.
انداختن گناه گندکاری ها به گردن دولت هم چندان دشوار نیست. آخر، هم دستگاه تبلیغاتی صدا و سیما در دست آنهاست و هم مخاطبان آدمهایی زود باور و احساساتی هستند .بیش از همه نیز، "روشنفکران" ما گول آنها را می خورند!

تا این مخاطبان احساساتی وجود دارند، آن دزدان دانه درشت نیز وجود خواهند داشت. اگر می خواهیم زندگی بهتری داشته باشیم، باید برخورد احساساتی نسبت به رویدادهای پیرامونمان را کنار بگذاریم. وگرنه هم این هق هق های سوزان همچنان ادامه خواهند داشت و هم نابسامانی های کشور همچنان رو به گسترش خواهند بود.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Bā geristan dardi darmān namishavad!

Safare Ahmadineĵād be BandarAbbās
Be tāzegi videoyi az safare Ahmadineĵād be BandarAbbās ruye internet gozāshte shode ke ehsāsāte besyāri az hammihanān rā barangikhte va barkhi az ānān rā be geristan vādāshte ast.

Geristan dar barābare doshvārihā? Na! ... In rāhe chāreye khubi nist!
Geristan shāyas betavānad mā rā ārām konad vali bejoz ān hich fāyedeye digari nadārad va hich dardi rā darmān namikonad. Tāze momken ast mā rā be nāomidi niz dochār sāzad.
Tā zamāni ke ingune raftārhāye nāhanjāre mobtani bar ehsāsāte kontorol nashode, bar shiveye andishidan va tasmimgiriye mā hākem ast be jāyi namirasim.

Saranjām majbur mishavim in raftārhāye nāpasand rā az farhange khod hazf konim.
Bejāye heq heq sardādan, kherademān rā be kār begirim, kami dourobaremān rā negāh konim, be keshvar va mellathāye digar bengarim. Āngāh darkhāhim yāft ke chāreye kār na geristan, balke be kār gereftane kherad ast.

Shahre Dresden dar pāyāne Jange Dowome Jahani kāmelan virān shode bud. Agar akshāye ān zamāne in shahr rā negāh konid, ānche bish az hame jalbe tavajjoh mikonad in ast ke hattā yek saqfe sālem ham be jā namānde ast.

Dresden dar pāyāne Jange Jahāniye II
Aknun ān rā bā Dresdene konuni moqāyese konid.

Ālmāniha barāye sākhtane dobāreye in shahr, na ashke chashm va nāhonāleye suzāne khod, balke kherad va talāsheshān rā be kār gereftand.

Mā az har doshvāri va nāmolāyemati ke bā ān ruberu mishavim, bahāneyi barāye geristan va suze delemān misāzim!
Albatte in raftāre mā sābeqeyi besyār derāz dārad va in gune nist ke tanhā nasle konuniye Irān be ān dochār shode bāshad.
In nāhanjāri rishe dar hojume vahshatnāk va birahmāneye Tāziān be Irān dārad. In ruydāde shum, az Irānihāye shād, omidvār be āyande va maghrur, ādamhāyi ghamgin, deltang va sar dar geribān sākht. In rā hattādar musiqi va adabiyāte mā niz mitavān yāft.

Dresdene konuni
In ke cherā Irānihā natavānestand va yā nakhāstand khod rā bā sharāyete tāze sāzgār konand, forsati digar mikhāhad vali ruye ham rafte hākemiyāte Eslām, hame chiz az jomle shādi, rāsti va omid be āyande rā az Irāniān gereft, magar yek chiz rā: ghorure Irāni!
Eslām hichgāh dar az miān bordane ghorure nohofteye Irānihā movafaq nashod. In yeki az chizhāyi azt ke hattā pas az peykāre 1400 sāle, hanuz barāye Irānihā be jā mānde ast.
Hamin onsor niz saranjām, Irāniān rā dar peykār bā setame Eslām va piruziye nahāyiye ānān yāri khāhad kard. Chizi ke dar gozashte khod rā bā bargozidane mazhabe Shiye neshān midād va emruze ān rā be nāme nāsionālisme Irāni mishenāsim.

Va ammā dar mourede in video…,
In ke in kār az pish barnāmerizi shode bāshad yā na, va in ke nazdik shodane ān pirmard va dokhtar be Ahmadineĵād va dādkhāhi az u neshāneye mardomi budane ust yā na, dar injā mohem nist. Mohem payāmi ast ke bā ān be mellate Irān dāde mishavad.
Shurbakhtāne mā be dalile ehsāsāti budan namitavānim masāel rā dorost tajziye va tahlil konim va be hamin dalil niz bā vojude dāshtane hushe farāvān, dar bishtare mavāred, be āsāni saremān kolāh miravad.

Yeki az natāyeje ziānbāre ehsāsāti barkhord kardan bā pirāmun, in ast ke ādam namitavānad tayine oulaviyat konad. Bāvar konid kasi ke in rā nadāshte bāshad, kolāhash pase maarake ast. Dar mourede mellathā niz be hamin gune ast.

Be dalile ehsāsāti budan, digarān mitavānand be khubi va be āsāni mā rā bā kontorole ehsāsātemān, dar daste khod begirand. Hamin ast ke har jā ke neshāni az nābesāmāni mibinim, be yāde Ahmadineĵād oftāde va gonāhe ān rā be gardane u va doulatash miandāzim. Vali kuchaktarin zahmati be khod namidahim ke bebinim, be rāsti Ahmadineĵād tā che andāze dar in nābesāmāni gonāhkār ast. Va be hamin dalil niz namitavānim bebinim dozdāne dāne doroshti ke dar poshte parde, dar hameye zaminehāye siāsi va eqtesādi rekhne karde va kontorole siāsat va bāzāre keshvar rā dar dast gerefteand, mosabbebe asli in nābesāmānihā hastand. Va namitavānim bebinim ke Ahmadineĵād na dar goruhe dozdāne dāne dorosht, balke dorost dar moqābele ānhā qarār dārad va bar zedde ānhā barkhāste ast tā az mellatash dar barābare in setamgarān defā karde va dāde mellat rā az ānhā besetānad.

Albatte in dozdāne bivatan, har jāke doulat bekhāhad daste āhā rākutāh konad, bā raveshhāye gunāgun va az rāhhāye mokhtalefi ke albatte hame, be lāneye fesāde “beyte rahbari” pāyān miyāband, doulat rā zire feshār gozāshte va az ān bajkhāhi mikonand.
Andākhtane gonāhe gandkārihā be gardane doulat ham, chandān doshvār nist. Ākher, ham dastgāe tablighātiye Sedā va Simā dar daste ānhāst va ham mokhātabān, ādamhāyi zudbāvar va ehsāsāti hastand! Bish az hame niz, “roushanfekrān” mā gule ānhā rā mikhorand!

Tā in mokhātabāne ehsāsāti vojud dārand, ān dozdāne dāne dorosht niz vojud khāhand dāsht. Agar mikhāhim zendegiye behtaridāshte bāshim, bāyad barkhorde ehsāsāti nesbat be ruydādhāye pirāmunemān rā kenār begozārim. Vagarna ham in heq heqhāye suzān hamchonān edāme khāhand dāsht va ham nābesāmānihāye keshvar hamchonān ru be gostaresh khāhand bud.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

ایران، اسلام و پایکوبی کودکان

در اخبار آمده بود که قرار است پایکوبی و آواز از برنامه مهد کودک ها برداشته شود.

نخستین واکنش آدم نسبت به این گونه اخبار، گونه ای خشم درونی، همراه با این پرسش است که کودکان دیگر چرا؟ آخر چه کسی می تواند در سده بیست و یکم تا این اندازه پس افتاده و کوتاه بین باشد، که حتی نتواند جنب و جوش و شادی کودکان را ببیند؟ این که دیگر بخشی از ذات نوباوگان و کودکان است و حتی منحصر به آدمی هم نمی شود. حتی بره ها و بزغاله ها نیز این کار را انجام می دهند. آنها که دیگر اسلام و غیر اسلام سرشان نمی شود!

ولی همین که آدم، کمی آرامتر شده و با بکارگیری خرد در مورد آن می اندیشد، می بیند که این خبر آن گونه هم که در نگاه نخست به نظر می رسد، بد و ناامید کننده نیست.

این گونه تصمیمات با وجود زیان های ظاهری آن، یک نتیجه بسیار مثبت دارد و آن این است که روز بروز بیشتر به ملت ایران و نسل جوان آن نشان می دهد که اسلام با فرهنگ و روحیه ایرانی سازگار نیست و هیچگاه نیز سازگار نخواهد شد.

تجربه و تلاش های هزار و چهار صد ساله نیاکان ما برای سازگار کردن ایران و اسلام، تنها سبب بوجود آمدن دینی با رنگ و بوی ایرانی (مذهب شیعه) شد. چیزی که در زمان خود مثبت بود و توانست ایرانیان را در نگهداشتن فرهنگ خود یاری کند.

آنها به بهانه پشتیبانی از علی و فرزندانش، دشمنی خلیفه عمر، سمبل اسلام سیاسی در آن زمان، نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی را افشا کرده و جنایاتی را که اسلام عمری بر ایرانیان روا داشته بود را گوشزد می نمودند و با این کار ایرانیان را به نگهداری از فرهنگ و شناسه خود تشویق می کردند.

نیاکان ما با روی آوردن به شیعه، نشان دادند که هیچگاه زیر بار فرهنگ تازی و اسلام عمری نخواهند رفت. در آن زمان شیعه، ابزار و سرپوشی برای فرهنگ و ارزش های ایرانی بود.

اکنون دنیا، دنیای دیگری است. در سده بیست و یکم، نه ایران، آن ایران ناتوان و پریشانی است که پس از شکست از تازیان مسلمان بود و نه شیعه، آن دین ملی و ابزار بیان شناسه و فرهنگ ایرانی!

شیعه نه تنها کاربرد و کارایی گذشته خود را از دست داده است، بلکه امروزه روحانیون شیعه، غرق در فساد قدرت، به ابزاری بر ضد فرهنگ و شناسه ایرانی تبدیل گشته و انگیزه وجودی و پذیرش خود توسط ایرانیان را، که همان نگهداری از ارزش های ایرانی و ملی بود را به چالش گرفته اند.

در حالی که برای بازسازی و گسترش امامزاده ها در درون و بیرون از کشور میلیون ها دلار هزینه می شود، آرمگاه کوروش بزرگ به ویرانه ای تبدیل گشته است، سخن گفتن از ایران پیش از اسلام جرم بشمار آمده و ملی گرایی ناپسند شمرده می شود. اگر کسی از مکتب ایرانی سخن بگوید، چپ و راست از سوی روحانیون غرق شده در مادیات به چالش گرفته می شود، به بهانه های گوناگون تلاش می شود ارزش های ملی را کم رنگ تر نموده و بجای آن ارزش های اسلامی را وارد سیستم های آموزشی و فرهنگی ایرانیان کنند.

روحانیون به قدرت رسیده شیعه، در رویارویی با فرهنگ و ارزش های ایرانی حتی حاضرند دست به دامان اسلام عمری شده و از آن یاری بگیرند. یعنی همان انگیزه ای که سبب شد ایرانیان به شیعه روی بیاورند، امروزه به دستاویز و ابزاری برای روحانیون این مذهب بر ضد فرهنگ ایرانی تبدیل شده است.

اینجاست که دیگر نمی توان رویارویی شیعه و ایران را انکار کرد. حاکمیت سی ساله شیعه، به ایرانیان نشان داد که مبارزه برای نگهداری ارزش های ملی، وارد فاز دیگری شده است. آنها دریافته اند که برای نگهداری از فرهنگ ایرانی، دیگر نیازی به شیعه نیست.

ابزارهای رسانه ای پیشرفته در دنیای کنونی به ایرانیان این امکان را می دهد تا بدون نیاز به سرپوش، به پراکندن اندیشه های ملی گرایانه پرداخته و ناسازگار بودن اسلام و ایران را بدون پرده بیان کنند. آنها روز بروز بیشتر در می یابند که پیشرفت و خوشبختی اشان در گرو بازگشت به دین راستین خود، دین زرتشت می باشد. دین زرتشت نه تنها دین ملی و باستانی ماست، بلکه از هر نظر با روحیه و فرهنگ ما نیز سازگاری دارد.

در هیچ ملت دیگری، در هیچ کشور دیگری، چالش میان دین رسمی و فرهنگ ملی، به اندازه ای نیست که در ایران وجود دارد. این چالش، انرژی و فرصت های بسیاری را از ملت و کشور می گیرد و هیچ راه حل دیگری ندارد مگر بازگشت به دینی که با فرهنگ ملی در تضاد نباشد.

ایران هیچگاه به خوشبختی نمی رسد مگر این که به دین زرتشت برگردد. ایرانیان روز به روز بیشتر از اسلام فاصله می گیرند. این را آن گونه که گفته می شود، حتی نسل جوان طلبه ها در حوزه علمیه قم که هنوز به فساد قدرت آلوده نشده اند، نیز دریافته اند.

خوشبختانه بسیاری از جوانان ایرانی در این مورد دست بکار شده اند و هرچند شوربختانه از سوی موبدان درون کشور هیچگونه کمکی به آنها نمی شود، ولی دریافته اند که بازگشت به دین زرتشت هیچ مراسم ویژه ای را نمی طلبد و هیچ شرط خاصی را خواهان نیست. تنها همین که به اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک باور داشته باشید، کافی است.

امروزه، دین یک امر خصوصی و روشی برای بر طرف کردن نیازهای روحانی است و در کنار آن وسیله ای برای نزدیک کردن مردم به یکدیگر بویژه در مراسم و مناسبات گوناگون دینی است که سرانجام به پیوند هر چه بیشتر شهروندان و رنگ دادن به شناسه ملی و ارزش های فرهنگی آنان رهنمون می شود.

البته بازگشت به دین زرتشت به هیچ روی به این معنی نیست که دوباره دین را در سیاست راه داده و به این وسیله بگذاریم هم دین و هم سیاستمان نابود شود. باید پشت دستمان را داغ کنیم تا فراموشمان نشود که آمیختن دین به سیاست، برای ملت بدبختی می آورد و برای کشور ویرانی و سیاهروزی!

ایران سرانجام روزی به دین زرتشت باز خواهد گشت. تردیدی نداشته باشید.

تا آن زمان باید به این تازه به دوران رسیده های خشک مغز گفت، اگر توانستید جلوی جست وخیز بره ها را بگیرید، خواهید توانست جلوی شادی و پایکوبی کودکان ایرانی را نیز بگیرید!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

________________________
____________________________________________________

Irān, Eslām va pāykubiye kudakān

Dar akhbār āmade bud ke qarār ast pāykubi va āvāz az barnāmeye mahdekudakhā bardāshte shavad.

Nokhostin vākoneshe ādam be in gune akhbār, guneyi khashme daruni, hamrāh bā in porsesh ast ke kudakān digar cherā? Ākher che kasi mitavānad dar sadeye bisto yekom tā in andāze pas oftāde va kutāhbin bāshad, ke hattā natavānad jonbojush va shādiye kudakān rā bebinad? In ke digar bakhshi az zāte noubāvegān va kudakān ast va hattā monhaser be ādami ham namishavad. Hattā barrehā va bozghālehā niz in kār rā anjām midahand. Ānhā ke digar Eslām va gheyre Eslām sareshān namishavad!

Vali hamin ke ādam, kami ārāmtar shode va bā bekārgiriye kherad dar mourede ān miandishad, mibinad ke in khabar ān gune ham ke dar negāhe nokhost be nazar mirasad, bad va nāomid konande nist.

In gune tasmimāt bā vojude ziānhāye zāheriye ān, yek natijeye besyār mosbat dārad va ān in ast ke ruz be ruz bishtar be mellate Irān va nasle javāne ān neshān midahad ke Eslām bā farhang va ruhiyeye Irāni sāzgār nist va hichgāh niz sāzgār nakhāhad shod.

Tajrobe va talāshhāye hezāro chahārsad sāleye niākāne mā barāye sāzgār kardane Irān va Eslām, tanhā sababe be vojud āmadane dini bā rang va buye Irāni (mazhabe Shiye) shod. Chizi ke dar zamāne khod mosbat bud va tavānest Irāniān rā dar negah dāshtane farhange khod yāri konad.

Ānhā be bahāneye poshtibāni az Ali va farzandānash, doshmaniye khalife Omar, sambole Eslāme siāsi dar ān zamān, nesbat be Irān va farhange Irāni rā efshā karde va jenāyāti rā ke Eslāme Omari bar Irāniān ravā dāshte bud rā gushzad minemudand va bā in kār Irāniān rā be negahdāri az farhang va shenāseye khod tashviq mikardand.

Niākāne mā bā ruy āvardan be Shiye, neshān dādand ke hichgāh zire bāre farhānge Tāzi va Eslāme Omari nakhāhand raft. Dar ān zamān Shiye, abzār va sarpushi barāye farhang va arzeshhāye Irāni bud.

Aknun donyā, donyāye digari ast. Dar sadeye bisto yekom, na Irān ān Irāne nātavān va parishāni ast ke pas az shekaste az Tāziāne mosalmān bud, va nā Shiye, ān dine melli va abzāre bayāne shenāse va farhange Irāni!

Shiye na tanhā kārbord va kārāyiye gozahteye khod rā az dast dāde ast, balke emruze rouhāniyune Shiye, gharq dar fesāde qodrat, be abzāri bar zedde farhang va shenāseye Irāni tabdil gashte va angizeye vojudiy va pazireshe khod tavassote Irāniān rā, ke hamān negahdāri az arzeshhāye Irāni va melli bud rā be chālesh gerefteand.

Dar hāli ke barāye bāzsāzi va gostareshe emāmzādehā dar darun va birun az keshvar milionhā dolār hazine mishavad, ārāmgāhe Kuroshe bozorg be virāneyi tabdil gashte ast, sokhan goftan az Irāne pish az Eslām jorm be shomār āmade va melligerāyi nāpasand shomorde mishavad. Agar kasi az maktabe Irāni sokhan beguyad, chap va rāst az suye rouhāniyune gharq shode dar māddiyāt be chālesh gerefte mishavad, be bahānehāye gunāgun talāsh mishavad arzeshhāye melli rā kamrangtar nemude va be jāye ān arzeshhāye Eslāmi rā vārede sistemhāye āmuzeshi va farhangiye Irāniān konand.

Rouhāniyune be qodrat rasideye Shiye, dar ruyāruyi bā farhang va arzeshhāye Irāni hattā hāzerand dast be dāmāne Eslāme Omari shode va az ān yāri begirand. Yaani hamān angizeyi ke sabab shod Irāniān be Shiye ruy biāvarand, emruze be dastāviz va abzāri barāye rouhāniyune in mazhab bar zedde farhange Irāni tabdil shode ast.

Injāst ke digar namitavān ruyāruyiye Shiye va Irān rā enkār kard. Hākemiyate si sāleye Shiye, be irāniān neshān dād ke mobāreze barāye negahdāriye arzeshhāye melli, vārede fāze digari shode ast. Ānhā daryāfteand ke barāye negahdāri az farhange Irāni, digar niāzi be Shiye nist.

Abzārhāye resāneyiye pishrafte dar donyāye konuni be Irāniān in emkān rā midahad tā bedune niāz be sarpush, be parākandane andishehāye melligerāyāne pardākhte va nāsāzgār budane Eslām va Irān rā bedune parde bayān konand. Ānhā ruz be ruz bishtar darmiyāband ke pishraft va khoshbakhtiyeshān dar geroue bāzgashte be dine rāstine khod, dine Zartosht mibāshad. Dine Zartosht na tanhā dine melli va bāstāniye māst, balke az har nazar bā ruhiye va farhange mā niz sāzgāri dārad.

Dar hich mellate digari, dar hich keshvare digari, chāleshe miāne dine rasmi va farhange melli, be andāzeyi nist ke dar Irān vojud dārad. In chālesh, enerĵi va forsathāye besyāri rā az mellat va keshvar migirad va hich rāh halle digari nadārad magar bāzgasht be dini ke bā farhange melli dar tazzād nabāshad.

Irān hichgāh be khoshbakhti namirasad magar in ke be dine Zartosht bargardad. Irāniān ruz be ruz bishtar az Eslām fāsele migirand. In rā, ān gune ke gofte mishavad, hattā nasle javāne talabehā dar Houzeye Elmiyeye Qom ke hanuz be fesāde qodrat ālude nashodeand, niz daryāfteand.

Khoshbakhtāne besyāri az javānāne Irāni dar in moured dast be kār shodeand va harchand shurbakhtāne az suye mubedāne darune keshvar hichgune komaki be ānhā namishavad, vali daryāfteand ke bāzgasht be dine Zartosht hich marāseme viĵeyi rā namitalabad va hich sharte khāssi rā khāhān nist. Tanhā hamin ke be andisheye nik, goftāre nik va kerdāre nik bāvar dāshte bāshid, kāfi ast.

Emruze, din yek amre khosusi va raveshi barāye bartaraf kardane niāzhāye rouhāni ast va dar kenāre ān vasileyi barāye nazdik kardane mardom be yekdigar be viĵe dar marāsem va monāsebāte gunāgune dini ast ke saranjām be peyvande har che bishtare shahrvandān va rang dādan be shenāseye melli va arzeshhāye farhangiye ānān rahnemun mishavad.

Albatte bāzgasht be dine Zartosht be hich ruy be in maani nist ke dobāre din rā dar siāsat rāh dāde va be in vasile begozārim ham din va ham siāsatemān nābud shavad. Bāyad poshte dastemān rā dāgh konim tā farāmushemān nashavad ke āmikhtane din be siāsat, barāye mellat badbakhti miāvard va barāye keshvar virāni va siāhruzi!

Irān saranjām be dine Zartosht bāz khāhad gasht. Tardidi nadāshte bāshid.

Tā ān zamān bāyad be in tāze be dourān rasidehāye khoshk maghz gofy, agar tavānestid jelouye jastokhize barrehā rā begirid, khāhid tavānest jelouye shādi va pāykubiye kudakāne Irāni rā niz begirid!

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!