۱۳۹۴ شهریور ۱۸, چهارشنبه

بازی حساب شده آیت الله علی خامنه ای

علی خامنه ای، ولادیمیر پوتین، محمود احمدی نژاد
نوشته پیشین با این پرسش به پایان رسید که چگونه علی خامنه ای با همه بدبینی های (بجایی) که نسبت به اهداف غرب دارد، حاضر شده است تا به اینجا با توافق وین همراهی کند و چرا؟

برای یافتن پاسخ باید به سال ۱۳۸۸ برگشت. چراکه رویدادهای خرداد آن سال، بیشترین تاثیر را بر تغییرات سیاسی سالهای بعد، از جمله برگزیده شدن حسن روحانی به ریاست جمهوری و به توافق رسیدن گفتگوهای هسته ای، داشته است.

نخستین دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در حالی به پایان می رسید که او و یارانش روزبروز بیشتر متقاعد می شدند که با وجود آخوندهای دارای قدرت در حکومت نمی توانند هیچکدام از برنامه های خود را به پیش ببرند. مخالفت های گاه و بیگاه احمدی نژاد با آخوندها و ایستادگی بی سابقه او در برابر دستورات خامنه ای نیز از همینجا سرچشمه می گرفت.

از سوی دیگر علی خامنه ای که این گونه مخالفت ها را برنمی تافت، تلاش می کرد که با فشار آوردن به احمدی نژاد هشدارهای لازم را به او بدهد. خامنه ای برای این گونه موارد، راه حل آشکاری دارد. زمانی که بخواهد یک گروه را زیر فشار بگذارد، به مخالفان آن گروه میدان می دهد و حتی موقتی هم که شده اجازه می دهد تا آن گروه را زیر باد انتقاد بگیرند. خامنه ای با این روش توانسته است گروههای گوناگون حاکمیت را تاکنون زیر کنترل خود داشته باشد.

نزدیکی به روسیه و اتحاد راهبردی با این کشور، از اندک گزینه های به جا مانده برای ایران است. به نظر می رسد که علی خامنه ای با همراهی ضمنی با توافق وین، قصد زمینه سازی برای پیاده کردن این برنامه را دارد. اگر این گونه باشد، می توان به آینده روشن ایران و ایرانیان امیدوار بود.

برای رویارویی با احمدی نژاد، کسی بهتر از میر حسین موسوی پیدا نمی شد. البته هرچند که سید علی خامنه ای و سید میر حسین موسوی با هم نسبت خویشاوندی دارند ولی آب این دو سید در یک جوی نمی رود و اختلافات آنها حتی به دوره روح الله خمینی هم می رسد. با این وجود در دیداری که موسوی پیش از انتخابات ریاست جمهوری با خامنه ای داشت، آشکارا از وی چراغ سبز دریافت کرد تا به عنوان کاندیدا در انتخابات شرکت کند. البته این ظاهر کار بود. در واقع پیش از این دیدار، مستقیم و غیر مستقیم به موسوی پیام داده شده بود و او را به شرکت در انتخابات تشویق کرده بودند. حتی گفته می شود که موسوی در آغاز تمایل چندانی به این کار نداشته است ولی به هر روی تشویق های بیت رهبری از یک سو و پشتیبانی مخالفانی که پیدا نیست از کجا دستور می گرفتند از سوی دیگر، سرانجام موثر واقع می شود و موسوی برای ریاست جمهوری نامنویسی می کند.

رویدادهای پس از آن را هم که همه به یاد داریم. فضای باز بی سابقه ای که بوجود آمده بود، احمدی نژاد را (با همه اختلافاتی که با آخوندها داشت) به عنوان نماینده سیاست حاکم به باد انتقاد می گرفت و به همان نسبت از موسوی به عنوان قهرمانی که می توانست ایران را از مشکلات و نابسامانی هایش رهایی بخشد، ستایش می کرد. پس از آن نیز داستان تقلب حکومت در شمارش آرا پیش آمد که پای ملت را به خیابان ها کشاند و احمدی نژاد را هر چه بیشتر زیر فشار گذاشت. سرانجام هم خامنه ای با نزدیکتر خواندن دیدگاه خود به احمدی نژاد، او را "نجات" داد و سبب شد تا سرو صداها کم کم بخوابد و کشور روند عادی خود را بازیابد.

پس از این رویداد، نه تنها از اعتبار داخلی و خارجی احمدی نژاد کاسته شده بود بلکه او دیگر مانند گذشته امکان مخالفت با خامنه ای را نداشت و مجبور بود خود را با خواسته های او هماهنگ کند. موسوی و کروبی هم که از همان آغاز قرار نبود برگزیده شوند را نیز گرفتند و بازداشت خانگی کردند که هنوز هم ادامه دارد... ظاهرا همه چیز به خوبی پیش رفت و سناریو به همان گونه ای که خامنه ای می خواست پیاده شد. البته این، همه واقعیت آن رویداد نیست. درست است که خامنه ای به آنچه می خواست رسید ولی برای آن مجبور شد بهای سنگینی بپردازد.

در واقع با این که برنامه بیت رهبری "خوب" ریخته شده بود ولی هیچگاه پیش بینی این را نکرده بود که ملت آن گونه به خیابانها بریزند و آن گونه بدون ترس دست به اعتراض بزنند. به همین دلیل هم بود که پس از تظاهرات میلیونی مردم در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، نشانه های دستپاچگی و وحشت در نیروهای امنیتی و آخوندهای حاکم بخوبی دیده می شد.

اکنون آشکار شده است که دستگاههای امنیتی غرب و رسانه های غربی در گسترش و فراگیر شدن این تظاهرات نقش برجسته ای داشته اند و بویژه شبکه های اجتماعی و رادیو و تلویزیون های غربی توانسته بودند وظیفه خود در ایجاد هیجان و به راه انداختن شورش و درگیری در کشور را به خوبی انجام دهند. این درست همان چیزی بود که آخوندها به اندازه کافی به آن نپرداخته و در برنامه خود منظور نکرده بودند.

تظاهرات روزبروز بزرگتر می شدند و روزبروز شعارهای رادیکالتری به گوش می رسیدند. در اینجا باید تصمیم گرفته می شد. از یک سو علی خامنه ای به عنوان رهبر باید تصمیم می گرفت به درخواست های ملت پاسخ مثبت بدهد یا نه. او می دانست که اگر به خواسته های ملت تن در دهد، سبب دلگرمی مردم و گسترش خواسته های آنها خواهد شد و این ریسک را به همراه خواهد داشت که اوضاع از کنترل خارج شود.

از سوی دیگر غرب باید تصمیم می گرفت که تشویق و گسترش شورش ها را ادامه دهد یا نه. آنها می دیدند که همزمان با گسترش اعتراضات، شعارهای ملت نیز رادیکالتر می شوند و این ریسک را به همراه دارد که ملت، کل سیستم دینی آخوندها را به پرسش بگیرند. و این درست همان چیزی بود که غرب نمی خواست. در واقع غرب این همه تلاش کرده تا سرانجام توانسته است یک حکومت دینی را بر ایران سوار نماید و تا زمانی که به سودش نباشد به هیچ روی نمی خواهد که جنبه دینی حکومت اسلامی رنگ ببازد و از آن جدا شود.

واقعیت این است که هیچ حکومت دیگری نمی تواند به اندازه حکومت اسلامی، منافع غرب را در ایران و منطقه برآورده کند. آنها به خوبی می دانند که به روی کار آمدن یک حکومت ملی می تواند بسیاری از رشته های آنها را هم در ایران و هم در منطقه پنبه کند. به همین دلیل هم بود که با شنیدن شعارهایی مانند "جمهوری ایرانی" دیگر تردیدی برای غرب به جا نمانده بود که زمان تفاهم و معامله با سران ایران فرا رسیده است. و درست از همان زمان بود که رسانه های غربی کم کم خود را کنار کشیدند و دیگر آن هیجان روزهای نخست را نداشتند و به جای اخبار گسترش تظاهرات، خبرهای مربوط به پناهنده شدن اعضای فعال جنبش سبز به غرب پخش می شد... در حقیقت معامله و تفاهم نانوشته ای میان غرب و آخوندهای حاکم بر ایران انجام گرفته بود که منافع هر دو طرف را بر آورده می کرد...

انتصاب حسن روحانی به ریاست جمهوری در چهار سال بعد، تفاهم لوزان و توافق وین همه، نتیجه همان معامله تابستان ۱۳۸۸ است. در واقع اینها امتیازآتی هستند که آخوندهای حاکم بر ایران مجبور شدند به غرب واگذار کنند.

اکنون شرایط تازه ای پیش روی دو طرف قرار دارد و هر دوی آنها می کوشند تا از شرایط پیش آمده برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند. غرب، به روی کار آمدن حسن روحانی را تنها به عنوان گامی در جهت هدف نهایی خود می بیند و تلاش می کند تا با فرمول شناخته شده دمکراسی، آزادی و حقوق مدنی، ایران را به همان سمت و سویی بکشد که از مدتها پیش برنامه آن را ریخته است. هدف نهایی این برنامه، تجزیه ایران به چند کشور کوچک است. در واقع غرب مدتهاست که یک ایران یکپارچه را تهدیدی برای منافع آینده خود در منطقه می داند و تلاش می کند که با تجزیه ایران منافع خود را در این بخش مهم از دنیا تضمین کند.

اما در سوی دیگر، خامنه ای می خواهد شرایط بوجود آمده را وسیله ای قرار دهد تا با آن ثابت کند که ایده نزدیکی به غرب نه تنها کارایی ندارد و به ایران سودی نمی رساند بلکه امکاناتی را هم که داریم از ما می گیرد و به هدر می برد. دیدگاههای نه چندان هماهنگ علی خامنه ای در رابطه با توافق وین و دولت حسن روحانی از همین جا سرچشمه می گیرد. نتیجه این سیاست این خواهد شد که سرانجام ملت از دولت حسن روحانی دلزده شده و نسبت به ایده رابطه نزدیک با غرب دلسرد شوند. با این کار ملت درخواهد یافت که ادعای حل همه نابسامانیهای ایران با توافق هسته ای، شعاری توخالی بیش نیست و نزدیکی حساب نشده به غرب نه تنها همه مشکلات ما را برطرف نمی کند بلکه حتی می تواند نتایج معکوس داشته باشد و کار را خرابتر هم بکند. نمونه از این دست هم در منطقه کم نیست، لیبی، عراق، سوریه، افغانستان...

و این درست همان شرایطی است که خامنه ای انتظار آن را می کشد تا زمینه را برای آوردن کسی مانند احمدی نژاد (البته با گوشی شنواتر) هموار سازد و در زمینه سیاست خارجی نیز، چرخش به سوی شرق و نزدیکی به روسیه را بیش از گذشته به پیش ببرد. چیزی که در نهایت به سود ایران و آینده آن خواهد بود.

واقعیت این است که در شرایط کنونی، ایران هیچگونه امکانی (نه سیاسی، نه نظامی، نه اقتصادی،...) ندارد که بتواند با یاری گرفتن از آن، غرب را از برنامه تجزیه کشورمان بازدارد. تنها یک عامل سوم که بتواند با غرب هماوردی کند می تواند در این مورد موثر باشد. نزدیکی به روسیه و اتحاد راهبردی با این کشور، از اندک گزینه های به جا مانده برای ایران است. به نظر می رسد که علی خامنه ای با همراهی ضمنی با توافق وین، قصد زمینه سازی برای پیاده کردن این برنامه را دارد. اگر این گونه باشد، می توان به آینده روشن ایران و ایرانیان امیدوار بود.

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

__________________
____________________________________________________

Bāziye hesāb shodeye Āyatollāh Ali Khāmeneyi

Mahmud Ahmadinejād, Vlādimir Putin, Ali Khāmeneyi
Neveshteye pishin bā in porsesh be pāyān resid ke chegune Ali Khāmeneyi bā hameye badbinihāye (bejāyi) ke nesbat be ahdāfe Gharb dārad hāzer shode ast tā be injā bā Tavāfoqe Vian hamrāhi konad va cherā?

Barāye yāftane pāsokh bāyad be sāle 1388 bargasht. Cherāke ruydādhāye khordāde ān sāl, bishtarin taasir rā bar taghyirāte siāsiye sālhāye baad, az jomle bargozide shodane Hasan Rouhāni be riāsate jomhuri va be tavāfoq residane goftoguhāye hasteyi, dāshte ast.

Nokhostin doureye riāsate jomhuriye Mahmud Ahmadineĵād dar hāli be pāyān miresid ke u va yārānash ruz be ruz bishtar motaqāed mishodand ke bā vojude ākhundhāye dārāye qodrat dar hokumat namitavānand hichkodām az barnāmehāye khod rā be pish bebarand. Mokhālefathāye gāh o bigāhe Ahmadineĵād bā ākhundhā va istādegiye bisābeqeye u dar barābare dasturāte Khāmeneyi az hamin jā sarchashme migereft.

Az suye digar Ali Khāmeneyi ke in gune mokhālefathā rā barnamitāft, talāsh mikard ke bā feshār āvardane be Ahmadineĵād hoshdārhāye lāzem rā be u beddahad. Khāmeneyi barāye in gune mavāred, rāhe halle āshkāri dārad. Zamāni ke bekhāhad yek goruh rā zire feshār begozārad, be mokhālefāne ān goruh meydān midahad va hattā movaqqati ham ke shode ejāze midahad tā ān goruh rā zire bāde enteqād begirand. Khāmeneyi bā in ravesh tavāneste ast goruhhāye gunāgune hākemiyat rā tā konun zire kontorle khod dāshte bāshad.

Nazdiki be Russiye va ettehāde rāhbordi bā in keshvar, az andak gozinehāye be jā mānde barāye Irān ast. Be nazar miresad ke Khāmeneyi bā hamrāhiye zemni bā Tavāfoqe Vian, qasde zaminesāzi barāye piāde kardane in barnāme rā dārad. Agar in gune bāshad, mitavān be āyandeye roushane Irān va Irāniān omidvār bud.

Barāye Ruyāruyi bā Ahmadineĵād kasi behtar az MirHoseyn Musavi peydā namishod. Albtte harchand ke Seyyed Ali Khāmeneyi va Seyyed MirHoseyn Musavi bā ham nesbate khishāvandi dārand vali ābe in do seyyed dar yek juy namiravad va ekhtelāfāte ānhā hattā be doureye Ruhollāh Khomeini ham miresad.

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

______________________________

0 comments:

ارسال یک نظر